ثالثاً قوانين كلى تاريخ را از حوادث جزئى استنباط
كند، و ريشهها و نتيجهها را در هر حادثه مورد بررسى قرار دهد، سپس خود را به
عنوان يك مصداق مشمول اين قوانين شناخته، و از آن نتيجهگيرى كند.
رابعاً انتظار نداشته باشد كه شخصاً هر حادثهاى را
كه ديگران بارها آزمودهاند در زندگى خود بيازمايد تا به مصداق «مَنْ جَرَّبَ المُجَّرَبُ حَلَّتْ بِهِ النَّدامَةُ» پشيمانى دامان او را بگيرد.
خامساً در مسائل تاريخى نقّاد باشد و مسلّمات را از
مشكوكها، و افسانهها را از واقعيتها، و سره را از ناسره، جدا سازد.
كوتاه سخن اينكه تاريخ را به عنوان يك منبع الهام بخش معرفت و شناخت در زندگى
خويش مورد بهرهبردارى قرار دهد، نه به صورت انحرافى.