اى بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان آن گونه مىگذرد كه بر پيشينيان گذشت،
آنچه گذشته باز نمىگردد، و آنچه هم اكنون موجود است جاودان نمىماند، آخر كارش
همچون اوّل كار اوست، و اعمال و رفتارش همانند يكديگر و نشانههايش روشن و آشكار
است»! [1]
و در تفسير معناى ايمان بعد از اينكه براى آن چهار ستون قائل مىشود (صبر و
يقين و عدل و جهاد) مىفرمايد:
«وَاليَقينُ منها عَلَى ارْبَعِ
شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الفِطْنَةِ، وَتأَوَّلِ الْحِكْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ
العِبَرةِ، وَسُنَّةِ الأَوَّلينَ؛ يقين چهار شعبه
دارد (بر چهار پايه استوار است): بر بينش و هوشيارى، و رسيدن به دقايق حكمت، پند
گرفتن از عبرتها، و توجه به سنتهاى پيشينيان». [2]
بدانيد اى بندگان خدا! شما و آنچه از اين دنيا داريد، به همان راهى مىرود كه
پيشينيان شما رفتند، آنها كه عمرشان از شما طولانىتر، سرزمينشان آبادتر، و
آثارشان بيشتر بود، ناگهان صداهايشان خاموش، و قدرتشان نابود، و اجسادشان پوسيده،
و سرزمينشان خالى و آثارشان ويران گشت.
قصرهاى بلند و محكم و پشتىهاى راحت و نرم آنها، به سنگ و آجر و لحدهاى
گورستان مبدل شد، همان گورهايى كه بنايش بر ويرانى است و بار