نقش رفتارهاى دينى در بهداشت روانى (1)
سيدمهدى موسوى اصل[1]
چكيدهامروزه، بررسى پىآمدهاى ديندارى بر بهداشت روانى، از بحثهاى كاربردى و پرطرفدار در ميان پژوهشگران و عموم مردم به شمار مىرود. گرچه مؤلفههاى گوناگون ديندارى، پيوند تنگاتنگى با يكديگر دارند، مىتوان آنها را در دو مقوله اساسى «باورها» و «رفتارها» جاى داد و جداگانه به بررسى هر كدام پرداخت. در اينجا، تنها به نقش رفتارهاى دينى در سلامت روانى مىپردازيم.
در نگاه نخست، خود رفتارهاى دينى را نيز مىتوان در دو دسته رفتارهاى عبادى و رفتارهاى اخلاقى قرار داد. رفتار عبادى معمولاً در زمينه ارتباط با خداوند (يا اولياى او) انجام مىگيرد و رفتار اخلاقى به منظور برقرارى رابطه با ديگران است. در اين مقاله، به نقش رفتارهاى عبادى در بهداشت روانى مىپردازيم و در شماره آينده، نقش رفتارهاى اخلاقى را مىكاويم. رفتار عبادى، انواع گوناگونى مانند نماز، روزه، حج، زيارت، اعتكاف و دعا را شامل مىشود. اين عبادتها، پىآمدهاى مشترك و نيز ويژهاى دارند كه از ميان پىآمدهاى مشترك آنها، به اين موارد پرداختهايم: آرامش روانى، بالا بردن ظرفيت روانى، ارضاى نياز به پرستش، انسجام شخصيتى، پاكسازى درون، به دست آوردن فضيلتهاى اخلاقى، تقويت اراده، زمينهسازى براى بازگشت به خود، حمايت اجتماعى و به دست آوردن تجربههاى دينى و عرفاني.
كليد واژهها: دين، بهداشت روان، رفتارهاى عبادى، آرامش روانى، فضيلتهاى اخلاقي.
مقدمهامروزه بشر از نظر فنآورى به پيشرفتهاى چشمگيرى دست يافته و توانسته است مشكلات فراوانى را از سر راه زندگى خود بردارد، ولى همين بشر از حل مشكلات روانى و انسانى خويشتن ناتوان است. اين بدان معناست كه پيشرفت بشر تك بعدى است و او بايد همزمان با طبيعتشناسى به خودشناسى نيز بپردازد؛ زيرا مهمترين عامل سعادت، خودشناسى و توجه به درون است. به باور ما، انسان بدون برخوردارى از تكيهگاهى مطمئن كه همان ديندارى واقعى است، نمىتواند در اين دنياى پرآشوب، زندگى راحتى داشته باشد. به نظر مىرسد بشريت به تازگى به اين ضرورت آگاهى يافته و از همين رو، اقبال به دين روزافزون شده است. همچنين پژوهشهاى فراوانى در قالب كتابها و مقالههاى گوناگون درباره موضوع ديندارى، از جمله پىآمدهاى آن بر بهداشت روانى منتشر شده است. ما در اين مقاله مىكوشيم اين موضوع را از چشمانداز آموزههاى اسلامى و با توجه به رفتارهاى دينى بررسى كنيم.
رفتارهاى دينىدر نگاه اول به ديندارى، دو مؤلفه در آن مهم مىنمايد: باور دينى و رفتار ديني. همان گونه كه بدون باورهاى مذهبى نمىتوان كسى را ديندار ناميد، بدون رفتارهاى دينى نيز، ديندارى تحقق نمىپذيرد. همچنين از آنجا كه باور دينى صرف شناخت نيست، بلكه با عواطف و دلبستگىها همراه است، در واقع دو مؤلفه از سه مؤلفه نگرش را با خود همراه دارد. در روانشناسى، هر نگرشى را داراى سه مؤلفه شناختى، عاطفى و رفتارى مىدانند.[2] براى مثال، كسى كه به يك نژاد، نگرشى پيشداورانه دارد، از يك سو، افراد نژاد خود را از نظر شناختى باهوشتر از ديگران مىداند و از سوى ديگر، به گروه خود، عواطف مثبت ابراز مىكند و نيز اعضاى گروه خود را در عمل بر ديگران مقدم مىكند و به اصطلاح، تبعيض روا مىدارد. در نگرش دينى نيز اين سه مؤلفه وجود دارد. به نظر مىرسد دو مؤلفه شناختى و عاطفى در درون ايمان و باور نهفته است و به همراه جزء رفتارى كه همان عمل صالح ـ در اصطلاح قرآن ـ است، سه مؤلفه شكل مىگيرد.
از ديدگاه قرآن، شناخت جزء لازم ايمان است، ولى كافى نيست. گاهى انسان به يك واقعيت، علم و يقين دارد، اما از نظر عاطفى حاضر نيست در برابر آن تسليم شود. قرآن درباره فرعون و اطرافيانش مىفرمايد:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا. (نمل: 14) آنان معجزههاى روشن الهى را از روى ستم و سركشى انكار كردند، در حالى كه بدان يقين داشتند.
از همين رو، هنگامى مىتوان از ايمان يك فرد سخن گفت كه او افزون بر شناخت، از نظر عاطفى و احساسى نيز تسليم حق شده باشد. افزون بر اين، براى رستگارى انسان، ايمان و باور به تنهايى كافى نيست، بلكه رفتارهاى شايستهاى بر اساس ايمان و اعتقاد هم لازم است. به همين دليل، در قرآن كريم هر جا از ايمان سخن به ميان مىآيد، بىدرنگ پس از آن، از عمل صالح ياد مىشود. در واقع، عمل صالح، ثمره ايمان است و نمىتواند جدا از آن باشد. براى مثال، در آيهاى كه شايد بتوان آن را جزو جامعترين آيات در اين زمينه دانست چنين مىخوانيم:
لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السّائِلِينَ وَ فِى الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِينَ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. (بقره: 177) نيكوكاران كسانى هستند كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آوردهاند و ثروتشان را با همه علاقهاى كه بدان دارند، به خويشاوندان، يتيمان، مسكينان، در راه ماندگان، گدايان و بردگان انفاق مىكنند، نماز را برپا مىدارند و زكات مىپردازند و به عهد خود وفا مىكنند، در محروميتها و بيمارىها و در ميدان جنگ پايدارى مىكنند. آنان كسانى هستند كه راست مىگويند (رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و هم ايشان پرهيزگارانند.
در اين آيه، از ايمان به مبدأ و معاد، برنامههاى الهى و پيامبران كه مأمور ابلاغ و اجراى اين برنامهها هستند و فرشتگانى كه واسطه ابلاغ اين دعوتاند، سخن به ميان رفته و سپس به برخى از رفتارهاى دينى اشاره شده است؛ رفتارهايى مانند انفاق و دستگيرى از نيازمندان جامعه، ارتباط با خداوند از راه نماز، پرداخت زكات، وفادارى و استقامت در ميدان نبرد و صبر در هنگام تنگدستي.
بنابراين، ايمان و عمل صالح كه در جاىجاى قرآن به عنوان يگانه راه رستگارى معرفى مىشود، هر سه جزء نگرش را در بر مىگيرد. ايمان، شامل مؤلفههاى شناختى و عاطفى است و عمل صالح، مؤلفه رفتارى را پوشش مىدهد. ايمان و عمل صالح، پيوند تنگاتنگى با هم دارند، ولى به دليل گستردگى بحث، در اينجا تنها به نقش رفتارهاى دينى در سلامت و بهداشت روانى مىپردازيم.
نمودار (2) مؤلفههاى ديندارى
رفتارهاى دينى بسيار گسترده و گوناگوناند و به صورتهاى مختلفى مىتوان آنها را تقسيمبندى كرد. در اينجا براى تفصيل بيشتر، رفتارهاى دينى را در دو دسته قرار مىدهيم كه عبارتند از: رفتارهاى عبادى و رفتارهاى اخلاقي. رفتارهاى عبادى را فرد براى ارتباط با خداوند انجام مىدهد. در مقابل، رفتار اخلاقى معمولاً در پيوند با ديگران است. البته اين بدان معنا نيست كه اين دو نوع رفتار، كاملاً از يكديگر متمايزند، بلكه رفتار اخلاقى اگر به انگيزه الهى انجام پذيرد، عبادت شمرده مىشود. از سوى ديگر، اعمال عبادى به يك اعتبار اخلاقىاند؛ زيرا از كمال و فضيلتى در فرد سرچشمه مىگيرند؛ مثلاً نشان حس شكرگزارى در وجود او هستند. افزون بر اين، برخى رفتارهاى دينى را به دو اعتبار مختلف مىتوان عبادى و اخلاقى ناميد. براى مثال، زكات، خمس و انفاقهاى ديگر را از آن جهت كه براى نزديكى به خدا انجام مىگيرند، مىتوان رفتارى عبادى شمرد، هرچند عملى اخلاقى نيز هستند؛ زيرا در ارتباط با ديگران رخ مىدهند. افزون بر اين، همه رفتارهاى اخلاقى لزوماً در ارتباط با ديگران نيست. براى مثال، عجب و خودپسندى يك رذيله و ناهنجارى اخلاقى است؛ هرچند كارى به ديگران نداشته باشد. بنابراين، چنين مقياسى، غالبى است و براى مرزبندى كامل ميان اين دو دسته كفايت نمىكند. اين تقسيمبندى، بيشتر بر تصور ارتكازى دينداران از رفتار عبادى و اخلاقى مبتنى است. مبناى اين تقسيمبندى آن است كه انسان مؤمن هم بايد ارتباطى استوار با خداوند داشته باشد و هم رابطهاى شايسته با مردم برقرار كند. در واقع، براى ديندارى، هر دو نوع رفتار ضرورت دارد. فرد ديندارى كه به يكى از اين مقولهها بپردازد و از ديگرى غافل باشد، مؤمن كامل نيست. در آموزههاى اسلامى، انجام دادن هر دو نوع رفتار براى انسانهاى ديندار لازم شمرده شده است. در اينجا براى نمونه، به چند مورد از اين آموزهها اشاره مىكنيم. خداوند مىفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره: 277) اجر آنان كه ايمان آوردند و رفتارهاى شايسته انجام دادند و نماز به پا داشتند و زكات پرداختند، در پيشگاه خدا محفوظ است و هيچ ترسى ندارند و غمگين نخواهند بود.
در اين آيه، پاداش الهى و دورى از ترس و اندوه، اجر كسانى شمرده مىشود كه هم ايمان داشته باشند و هم رفتارهاى شايسته انجام دهند. افزون بر اين، از ميان اعمال صالح، به نماز ( نماد رفتار عبادي) و زكات (نمادى از رفتار اخلاقي) اشاره شده است.
در سوره فرقان،[3] به هنگام توصيف بندگان واقعى خداوند از رفتارهاى اخلاقى زير ياد مىشود: فروتنى، برخورد مناسب با افراد نادان، عبادت شبانه، دعا براى دفع عذاب، ميانه روى و اعتدال در انفاق، يكتاپرستى، پرهيز از قتل نفس، پاكدامنى، پرهيز از گواهى ناحق، برخورد بزرگوارانه در مقابل كارهاى بيهوده، ژرفبينى، دعا براى همسران و فرزندان، و سرانجام دعا براى سپرده شدن رهبرى پرهيزكاران به آنان. پس از اين توصيفها، در برابر شكيبايى، مژده بهشت جاويدان و آسايش در آن به ايشان داده مىشود. در اينجا بخشى از اين رفتارها به رابطه فرد به خدا و بخشى ديگر، به رابطه وى با مردم مربوط است.
همچنين در سوره مؤمنون،[4] دينداران واقعى با اين ويژگىها معرفى شدهاند: خشوع در نماز، روىگردانى از كارهاى بيهوده، پرداختن زكات مال، پاكدامنى و عفت، امانتدارى و وفاى به عهد و به پاداشتن نمازها.
در آيهاى ديگر، بندگان حقيقى خدا اين گونه توصيف مىشوند:
كسانى كه مىگويند پروردگارا، ما ايمان آورديم، پس گناهانمان را ببخش و ما را از عذاب جهنم بازدار. آنان شكيبا، راستگو، فروتن و انفاق كنندهاند و در سحرگاهان، از خداوند آمرزش مىخواهند.[5]
اشاره به هر دو نوع رفتار در ويژگىهاى مؤمنان واقعى سبب مىشود آنان از افراط و تفريط در امان بمانند. ديندار واقعى، به بهانه اهميت بيشتر مسائل اخلاقى و اجتماعى، پيوند با خدا و عبادت را كمارزش نمىشمارد و از سوى ديگر، به بهانه عبادت، از اجراى وظايف اخلاقى خود سر باز نمىزند.
شهيد مطهرى پس از بيان اهميت نماز در آموزههاى اسلامى، اين شبهه را از قول برخى افراد مطرح مىكند كه آيا اين همه احاديث در اهميت عبادت يا دستكم برخى از آنها، ساخته و پرداخته زاهدان نيست. سپس نمونههايى از افراط در عبادت را نقل مىكند و ربيع ابن خثيم[6] را نمونهاى از اين افراد مىداند. اين شخص از اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسلام است كه به دليل كوتهبينى از حضرت مىخواهد او را براى جهاد به مأموريتى بفرستد كه شكى در آن نباشد؛ زيرا در درستى جهاد با دشمنان داخلى ترديد داشت. ربيع، بيست سال به عبادت و نماز پرداخت و در اين مدت، حرف دنيا نزد و حتى هنگامى كه خبر شهادت امام حسين عليهالسلام را شنيد، تنها اظهار تأسف كرد. از سوى ديگر، برخى در توجه به مسائل اخلاقى و اجتماعى افراط مىكنند و با اشاره به آياتى مانند «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل: 90)؛ يا «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد: 25)؛ يا «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل عمران:110)، مىپرسند دينى كه به اين مسائل اهميت مىدهد، چگونه مىتواند عبادت را تا اين اندازه مهم بشمارد. به باور آنان، عبادت كار بيكارهاست و بايد در پى مسائل اجتماعى و اخلاقى اسلام رفت. اين گونه افراد تندرو با اينكه به مسائل اجتماعى اهميت مىدهند و البته از اين جهت باارزشاند، اما براى حج رفتن، نماز خواندن، تقليد كردن و روزه گرفتن چندان اهميتى قائل نيستند.
شهيد مطهرى، هيچ كدام از اين دو گروه را مسلمان كامل نمىداند و معتقد است اسلام با «نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء:150) سازگار نيست. نمىشود عبادت را از اسلام گرفت، ولى اخلاق و مسائل اجتماعىاش را رها كرد. عكس اين كار نيز درست نيست.
قرآن هر جا مىگويد «اقيموا الصلوه»، پشت سرش مىگويد «اتوا الزكوه». «يقيمون الصلوة» مربوط به رابطه ميان بنده و خداست و «يوتون الزكوة» مربوط به رابطه ميان بنده و ديگر بندگان. مسلمان هم بايد يك رابطه دائم و ثابت ميان او و خداى خودش برقرار باشد و هم رابطهاى ثابت و دائم ميان او و جامعهاش. بدون عبادت، ذكر و ياد خدا، مناجات با حق، حضور قلب، نماز و روزه، نمىتوان جامعه اسلامى ساخت و حتى خود انسان، سالم نمىماند. همچنين بدون يك اجتماع صالح و محيطى سالم، بدون امر به معروف و نهى از منكر، بدون رسيدگى و تعاطف و تراحم ميان مسلمانان نمىتوان عابد خوبى بود. نمونه عالى چنين افرادى، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله، اميرالمؤمنين عليهالسلام و اهلبيت هستند كه ضمن توجه كامل به مسائل اخلاقى و رابطه مناسب با مردم، در عبادت و برقرارى ارتباط با خداوند از چيزى فروگذار نمىكردند. (مجموعه آثار، ج 23، ص 499-506)
رفتارهاى عبادىالف) اهميت عبادت
در آموزههاى اوليه تمام انبياى الهى، پرستش خداوند و نهى از پرستش هر موجود ديگرى گنجانده شده است.[7] همه پيامبران الهى، موضوع پرستش خداى يگانه را يادآور شده و آنان را از شرك بازداشتهاند. قرآن خطاب به پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله مىفرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ. (انبياء: 25) ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اينكه به وى وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.[8]
در واقع، توحيد در آموزههاى دينى تنها به توحيد نظرى و شناخت يگانگى خداوند منحصر نمىشود، بلكه مهمتر از آن، توحيد عملى و پرستش خداى يگانه است. بيشتر كسانى كه قرآن آنان را به شرك محكوم مىكند، افرادى هستند كه خدا را از ديد نظرى به عنوان خالق قبول دارند، ولى در عمل حاضر نيستند تنها او را بپرستند.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِى بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ... (زمر: 38)[9] و اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است، بىگمان مىگويند: خدا. بگو اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا معبودهايى كه غير از خدا مىخوانيد، مىتوانند آن را برطرف سازند؟ يا اگر خدا رحمتى براى من اراده كند، آنها توانايى دارند جلو رحمت او را بگيرند؟
اين آيه تصريح دارد كه مشركان دوران صدر اسلام، مشكلى درباره خالقيت خداوند نداشتند و بر اين اعتقاد نبودند كه بتها خدا و خالق عالماند. آنان بدان جهت بتها را مىپرستيدند كه معتقد بودند آنها شفيعان درگاه خداوند هستند و مىتوانند سبب تقرب آنان به خدا شوند. قرآن اين مسئله را چنين بيان مىكند:
... وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِى ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ... (زمر: 3) و آنان كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند و دليلشان اين بود كه اينها را نمىپرستيم، مگر براى اينكه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند در روز قيامت ميانشان در آنچه اختلاف داشتند، داورى مىكند.
قرآن از عبادت خداوند به عنوان صراط مستقيم ياد مىكند.[10] بنابراين، پرستش پديدههاى ديگر نوعى انحراف از مسير درست شمرده مىشود. اساسا تأكيد انبيا نيز بيشتر بر نهى مردم از پرستش غير خدا بود و نه ابتكار اصل پرستش؛ زيرا «مطالعه آثار زندگى بشر نشان مىدهد كه بشر در هر زمان و در هر جايى كه بوده، پرستش هم وجود داشته و فقط شكل عمل و شخص معبود تفاوت كرده است. از نظر شكل، از رقصها و حركات دستهجمعى موزون همراه با يك سلسله اذكار و اوراد گرفته تا عالىترين خضوعها و خشوعها و والاترين اذكار و ستايشها، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قيوم ازلى ابدى منزه از زمان و مكان. پيامبران پرستش را ابتكار نكردند، بلكه نوع آن را به بشر آموختند ونيز از پرستش غير ذات يگانه (شرك) جلوگيرى به عمل آوردند. از نظر مسلمات دينى و برخى علماى دينشناسى (مانند ماكس مولر) بشر ابتدا يگانهپرست بوده و خداى واقعى خويش را مىپرستيده است. پرستش بت، ماه، ستاره و انسان از انحرافاتى است كه بعدا به وجود آمده است». (مطهرى، انسان در قرآن، ص 20).
قرآن از عبادت به عنوان هدف آفرينش انسان ياد مىكند و مىفرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ؛ جن و انس را جز براى عبادت خود نيافريدم. (ذاريات: 56)البته اين هدف، نه هدف غايى كه هدف متوسط خلقت انسان است؛ زيرا با توجه به آيات ديگر، هدف از عبادت، به دست آوردن ملكه تقوا و سرانجام سعادت بشر است . قرآن، خطاب به مردم مىفرمايد:
يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ. (بقره: 21) اى مردم، خدايى را كه شما و پيشينيانتان را آفريده است، بپرستيد تا پرهيزكار شويد.
از سوى ديگر، در ادامه همين سوره، هدف تقوا را رستگارى انسان بيان مىكند و مىفرمايد: «وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ تقوا پيشه كنيد، تا رستگار شويد». (بقره: 189)[11]
بنابراين، با توجه به بىنيازى خداوند از هر چيز و اينكه عبادت به سعادت ابدى انسان مىانجامد، سود اين كار به خود عبادت كننده برمىگردد.
من نكردم خلق تا سودى كنم *** بلكه تا بر بندگان جودى كنم
ب) معناى عبادتعبوديت اظهار بندگى و فروتنى به خداست و عبادت رساتر از آن است؛ زيرا عبادت، آخرين مرتبه تواضع است و تنها شايسته كسى است كه اكرام و نعمت را در حق انسان تمام كرده باشد و او جز خداوند نيست (المفردات، ذيل كلمه عبد). در اين زمينه، علامه طباطبايى معتقد است عبادت، از واژه «عبد» مشتق شده است و عبد به فردى گفته مىشود كه ديگرى مالك و صاحب اختيار اوست. بنابراين، حقيقت عبادت آن است كه فرد خود را مملوك پروردگار خويش احساس كند؛ تسليم محض وى باشد و در مقابل دستورهاى او سركشى نكند. به طبع چنين كسى با درك مملوك بودن خود و بزرگى مالك خويش بالاترين تواضع و خضوع را در برابر او خواهد داشت. در نتيجه، خضوع و تسليم لازمه معناى عبادت است (الميزان،ج 1، ص 24). روح عبادت، تسليم بىقيد و شرط در برابر كمال مطلق است و اعمالى مانند ركوع، سجود، نماز و روزه «كارهايى نمادين هستند كه براى مجموعهاى از اين اهداف و احساسات انجام مىگيرند:
1. ثنا و ستايش خدا به صفات و اوصافى كه مخصوص اوست و مفهومش كمال مطلق است؛ نظير علم مطلق، قدرت مطلقه، اراده مطلقه. معناى كمال مطلق و علم مطلق و قدرت و اراده مطلقه اين است كه محدود و مشروط به چيزى نيست و مستلزم بىنيازى خداوند است.
2. تسبيح و تنزيه خدا از هر گونه نقص و كاستى از قبيل فنا، محدوديت، نادانى، ناتوانى، بخل، ستم و امثال اينها.
3. سپاس و شكر خدا به عنوان منشأ اصلى خيرها و نعمتها و اينكه نعمتهاى ما همه و همه از اوست و ديگران وسيلههايى هستند كه او قرار داده است.
4. ابراز تسليم محض و اطاعت محض در برابر او و اقرار به اينكه او بلاشرط مطاع است و استحقاق اطاعت و تسليم دارد. او از آن جهت كه خداست شايسته فرمان دادن است و ما از آن جهت كه بنده هستيم شايسته اطاعت و تسليم در برابر او.
5. او در هيچ يك از مسائل بالا شريك ندارد. جز او كامل مطلق نيست؛ جز او هيچ ذاتى منزه از نقص نيست؛ جز او كسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها كه همه سپاسها به او برگردد نيست؛ جز او هيچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسليم محض در برابر او شدن را ندارد. هر اطاعتى مانند اطاعت پيامبر، امام و حاكم شرعى اسلامى، پدر و مادر يا معلم بايد به اطاعت و رضاى او منتهى شود و گرنه جايز نيست». (مطهرى، 1378، ج 2، ص96 - 97)
از سوى ديگر، با توجه به گستردگى كاربردهاى اين واژه در منابع دينى، در كارهاى اختيارى انسان[12] دستكم دو معنا را براى آن مىتوان در نظر گرفت:
الف) عبادت به معناى اعم، يعنى هر عمل خوبى كه به انگيزه رضاى خدا انجام مىگيرد؛
ب) عبادت به معناى اخص، به معناى عملى كه روحش ذكر خدا، خلوت كردن با وى و فراموشى غير اوست. به عبارت ديگر، كارى (مانند نماز و روزه) كه مصلحتى جز عبادت ندارد. گاهى به اين نوع اعمال، عبادت محض گفته مىشود.
به هر حال، منظور ما از رفتارهاى عبادى در اينجا اعمالى است كه فرد ديندار و مؤمن براى ايجاد ارتباط قلبى ميان خود و پروردگارش انجام مىدهد. البته ارتباط درونى و معنوى با پيشوايان معصوم عليهمالسلام و به طور كلى، اولياى خدا، از رابطه با خدا جدا نيست. بنابراين، زيارت و مانند آن را هم بايد جزو رفتارهاى عبادى به شمار آورد. اين اعمال، گاهى به شكل دعا و نيايش است و گاهى به صورت نماز با آداب و شرايط خاص خود درمىآيد و زمانى در قالب روزه و اعتكاف بروز مىكند. حج و زيارت، از اشكال ديگر رابطه با خداوند است. اين اعمال همانند گلهاى معطر، هر كدام عطر و بوى خاصى دارند، ولى پىآمدهاى مشتركى نيز دارند كه در بخش بعدى به آنها مىپردازيم.
ج) نقش رفتارهاى عبادى در بهداشت روانىبا توجه به فراوانى پىآمدهاى بهداشت روانى عبادتها، تنها به برخى جنبههاى تأثير عبادت بر سلامت روانى مىپردازيم:
1. آرامش رواني؛ ويژگى مشترك همه عبادتها آن است كه هر كدام به گونهاى ياد خدا را در دل انسان زنده مىكند و اساسا يكى از دلايل تشريع عبادتها نيز همين موضوع است. براى مثال، خداوند پس از اشاره به فلسفه بازدارى از كارهاى زشت و ناپسند، درباره نماز مىفرمايد: «و لذكر اللّه اكبر؛ ياد خدا بالاتر است». (عنكبوت: 45)
يعنى ياد خدا به عنوان يكى از دلايل تشريع نماز، از فلسفه بازدارى از فحشا و منكر مهمتر است؛ زيرا عامل اصلى نهى از فحشا و منكر نيز همين ياد خداست. وقتى خداوند حضرت موسى عليهالسلام را به نبوت برانگيخت، به او فرمان داد كه تنها او را بپرستد و به ياد او نماز را به پا دارد:
إِنَّنِى أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى. (طه: 14) منم، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
يا در مورد حج مىفرمايد:
وَ اذْكُرُوا اللّهَ فِى أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ. (بقره: 203) خداوند را در روزهاى معينى (روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذىحجه در ايام حج) ياد كنيد.
از سوى ديگر، از جمله پىآمدهايى كه در آموزههاى دينى براى ياد خدا آمده، موضوعى است كه در بهداشت روانى، كليدىترين موضوع است و در واقع، گمشده بزرگ بشر است و آن، آرامش روانى يا به تعبير قرآن كريم، اطمينان قلبى است. انسان براى به دست آوردن آرامش روانى و رهايى از اضطراب، همه وسايل رفاهى ممكن را براى زندگى فراهم مىكند، ولى هرچه بيشتر تلاش مىكند، بدان دست نمىيابد. وسايل مادى مانند ثروت، مقام و موقعيت، نيروى انسانى و فرزندان مانند سرابى هستند كه آدم تشنه در بيابان آن را آب مىپندارد، ولى وقتى بدان مىرسد، از آب خبرى نيست.[13] قرآن در جملهاى كوتاه با اشاره به اين حقيقت، مىفرمايد:
أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ بدانيد كه دلها و جانها تنها با ياد خدا آرامش مىيابند. (رعد: 28)با توجه به مقدم شدن عبارت "بذكر اللّه"، بر خود فعل، اين آيه مفيد حصر است. در واقع، آيه مىفرمايد تنها ياد خداست كه براى انسان آرامش ايجاد مىكند و چيزى جاىگزين آن نمىتواند باشد. دليل اين انحصار آن است كه تمام همت انسان در زندگى، رسيدن به سعادت و نعمت است و از بدبختى و بيچارگى مىهراسد. در اين ميان، خداوند يگانه موجودى است كه زمام امور به دست اوست و هرچه بخواهد، مىتواند انجام دهد. بنابراين، انسان گرفتار حوادث كه در پى ركن محكمى است تا سعادتش را تضمين كند، به مارگزيدهاى مىماند كه نوشدارويى يافته است و از اين جهت احساس شادمانى دارد (طباطبايى، ج 12، ص 355).
قرآن در جاى ديگرى، به پىآمدهاى روىگردانى از ياد خدا مىپردازد:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً. (طه: 124) هر كه از ياد من روىگرداند، زندگى سختى خواهد داشت.
علامه طباطبايى در تبيين اين رابطه مىنويسد:
كسى كه خدا را فراموش كرد و از ذكر او دست كشيد، چارهاى ندارد جز اينكه دست به دامن دنيا شود و آن را يگانه مطلوب و محبوب خود قرار دهد و در نتيجه، به زندگى مادى و توسعه و بهرهمندى از آن بپردازد. از سوى ديگر، امكانات زندگى، چه كم و چه زياد، جوابگوى نياز روانى انسان نيست؛ زيرا آن مقدار كه به دست آورده است، او را ارضا نمىكند و دنبال به دست آوردن بيش از آن مقدار است. اين زيادهخواهى حد يقف ندارد و در نتيجه، چنين فردى همواره مضطرب و افسرده است و نگران رخ دادن حوادثى نظير مرگ، بيمارى، از دست دادن عزيزان، رشك و حسد ديگران و ورشكستگى مىباشد. چنين كسى اگر به ياد خدا بود و او را فراموش نمىكرد، يقينا مىدانست كه زندگى بدون مرگ، ملك بىزوال، عزتى بىذلت و شادمانى و كرامتى بىحد و حساب و نامتناهى در انتظار اوست و اين دنيا خانه گذر است و در مقابل آخرت جز كالايى بىارزش نيست. با يقين به اين مسائل، به سهم خود از دنيا و امكانات آن قلبا راضى مىشد و زندگى بر او فشار نمىآورد». (ج 14، ص 225)
2. بالا بردن ظرفيت رواني؛ عبادت با توجه دادن فرد به عوالم بالاتر و پرواز دادن او از دنياى مادى، افق ديد وى را گسترش مىدهد. انسان پرستشگر با عالمى بسيار فراتر از عالم ماده مرتبط مىشود. در نتيجه، بسيارى از نگرانىهاى ديگران را ندارد و اصولاً آنها را مشكل نمىداند. به عبارت ديگر، ارتباط با خدا، ظرفيت روانى انسان را براى تحمل مشكلات بالا مىبرد. به همين دليل، انسان ديندار در مراحل بالاتر ايمان، نه از چيزى در هراس است و نه از ناگوارىها افسرده مىشود. قرآن در اين باره مىگويد:
أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (يونس: 62) بدانيد كه دوستان خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند.
«اوليا و دوستان راستين خدا، به خاطر آشنايى با خدا كه وجود بىانتها و قدرت بىپايان و كمال مطلق است، ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كمارزش و ناپايدار و بىمقدار است. كسى كه با اقيانوس آشنا است، قطره در نظرش ارزشى ندارد و كسى كه خورشيد را مىبيند، به يك شمع بىفروغ، بىاعتنا است. از اينجا روشن مىشود كه چرا آنان ترس و اندوهى ندارند؛ زيرا خوف و ترس معمولاً از احتمال فقدان نعمتهايى كه انسان در اختيار دارد يا خطراتى كه ممكن است در آينده او را تهديد كند، ناشى مىشود؛ همانگونه كه غم و اندوه معمولاً نسبت به گذشته و فقدان امكاناتى است كه در اختيار داشته است. آنان از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند و زهد به معنى حقيقىاش بر وجود آنان حكومت مىكند. نه با از دست دادن امكانات مادى جزع و فزع مىكنند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل، افكارشان را به خود مشغول مىدارد. بنابراين، غمها و ترسهايى كه ديگران را دائما در اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آينده نگه مىدارد، در وجود آنان راه ندارد. غم و ترس در انسانها معمولاً ناشى از روح دنياپرستى است و آنان كه از اين روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند، بسيار طبيعى است.
[البته] منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است؛ وگرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظايف و مسئوليتها و اندوه بر موقعيتهايى كه از آنان فوت شده است كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى او است، برعكسِ ترس و اندوه مادى كه مايه انحطاط و تنزل است». (تفسير نمونه، ج، ص334 - 335)
همچنين قرآن ضمن روشن ساختن معناى اولياى خدا، هم در زندگى اين جهانى و هم در آخرت به آنان مژده خوشحالى مىدهد و مىفرمايد:
الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِى الاْخِرَةِ... . (يونس: 63 - 64) اولياى خدا كسانى هستند كه ايمان آوردند و از مخالفت فرمان خدا پرهيز مىكردند. آنان در دنيا و آخرت شاد و مسرورند.
3. ارضاى نياز؛ حس پرستش از ديرباز در وجود بشر بوده است و جزو نيازهاى اصيل وى به شمار مىآيد. اين نياز در انسان هست كه عاشقانه موجودى را دوست بدارد و او را تقديس كند. روانشناس معروف، ويليام جيمز مىگويد:
«اغلب مردم، خواه به صورت پيوسته و خواه تصادفى، در دل خود به آن رجوع مىكنند. حقيرترين افراد بر روى زمين با اين توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مىكند. از طرف ديگر، براى اغلب ما مردم، جهانى بدون داشتن چنين پناهگاه درونى كه هنگام ناتوانى و سلب شدن خود اجتماعى به آن رو مىكنيم، جز پرتگاهى هراسناك چيزى نخواهد بود. از آن جهت گفتم "براى اغلب ما مردم" كه احتمال دارد مردم از لحاظ درجه تأثيرپذيرى از احساس يك ناظر درونى در وجودشان با يكديگر اختلاف داشته باشند. براى بعضى از مردم بيش از بعضى ديگر، اين توجه اساسىترين قسمت خودآگاهى را تشكيل مىدهد. آنان كه بيشتر چنين هستند، احتمالاً متدينترين مردماناند، ولى اطمينان دارم كه حتى كسانى هم كه مىگويند به كلى فاقد آنند، خود را فريب مىدهند و حقيقتا تا حدى دين دارند». (نقل از: اقبال لاهورى، ص 105)
اساسا اين حس در وجود همه انسانها هست. گرچه ممكن است توجه بيش از حد به امور مادى و روزمرگىها، از بروز اين احساس نياز به خالق هستى جلوگيرى كند، ولى آن موجود مقدس در مواقع اضطرار كه انسان ياورى براى خود نمىيابد، خود را بر وى نشان مىدهد. قرآن در اين باره چنين مىفرمايد:
فَإِذا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ. (عنكبوت: 65) هنگامى كه سوار كشتى شوند، خدا را با اخلاص مىخوانند، ولى هنگامى كه خدا آنها را به خشكى رسانيد و نجات داد، باز مشرك مىشوند.
در اينجا، كشتى نماد بريده شدن دست انسان از علل و اسباب مادى است. در چنين هنگامههايى، فطرت خداجوى انسان شكوفا مىشود و دست نياز به سوى خدا بالا مىبرد، ولى متأسفانه با برطرف شدن مشكل، دوباره به حالت ناسپاسى برمىگردد و شرك را از سر مىگيرد.
در جايى ديگر، اين موضوع به اين شكل آمده است:
وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ. (روم: 33) هنگامى كه ناراحتىاى به انسانها برسد، پروردگار خود را مىخوانند و به سوى او بازمىگردند، ولى هنگامى كه رحمتى از خودش به آنان بچشاند، گروهى از آنان به پروردگارشان شرك مىورزند.
«اين آيه متذكر مىشود كه انسانها طبعا با مختصر مشكلى پرده از روى فطرت توحيدىشان كنار مىرود، اما با مختصر نعمتى به كلى تغيير مسير مىدهند و همه چيز را به دست فراموشى مىسپارند. البته در مورد اول به صورت كلى مىگويد همه مردم چنين هستند كه در مشكلات به ياد خدا مىافتند؛ زيرا وجود فطرت توحيدى همگانى است، اما در مورد دوم تنها از گروهى ياد مىكند كه راه شرك را مىپويند؛ چرا كه گروهى از بندگان خدا، هم در مشكلات به ياد او هستند و هم در نعمتها و هرگز تغييرات زندگى، آنها را از ياد حق غافل نمىكند. تكيه روى "منيبين اليه" با توجه به مفهوم انابه (از ماده «نوب» به معناى بازگشت مجدد به چيزي) اشاره لطيفى به اين معنا مىباشد كه پايه و اساس فطرت انسان، توحيد و خداپرستى است و شرك، امرى عارضى است كه وقتى انسان از آن، قطع اميد كرد، خواه ناخواه به سوى ايمان و توحيد بازمىگردد». (تفسير نمونه، ج 16، ص 432-433)
پيشوايان دين نيز براى راهنمايى افراد به خداوند گاهى از اين شيوه سود جستهاند؛ براى مثال، شخصى كه در اثر وسوسه بىدينان در مسئله خداشناسى دچار مشكل شده بود، از امام صادق عليهالسلام راهنمايى خواست. امام فرمود: آيا سوار كشتى شدهاي؟ گفت: آري. حضرت فرمود: آيا پيش آمده است كه كشتى تو بشكند و هيچ كشتى ديگرى براى نجاتت وجود نداشته باشد و تو نيز نتوانى شنا كني؟ عرض كرد: آري. امام فرمود: در آن حالت، آيا در درون خودت احساس كردى موجودى هست كه مىتواند تو را از آن مهلكه نجات دهد؟ عرض كرد: آري. امام فرمود: آن موجود همان خداوندى است كه در آنجا كه هيچ فريادرسى نيست، بر نجات دادن تو تواناست. (بحار الانوار، ج 3، ص 41)
شهيد مطهرى در اين زمينه چنين مىنويسد:
«يكى از حاجتهاى بشر پرستش است. پرستش حالتى را مىگويند كه در آن، انسان از باطن خود به حقيقتى كه او را آفريده است، توجه مىكند و خودش را در قبضه قدرت او و محتاج او مىبيند. در واقع، سيرى است كه انسان از خلق به سوى خالق مىكند. اين امر اساسا قطع نظر از هر فايده و اثرى كه داشته باشد، خودش يكى از نيازهاى روحى بشر است. انجام ندادن آن، در روح بشر ايجاد عدم تعادل مىكند. دل انسان، جاى خيلى از چيزها هست. هر احتياجى كه برآورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل مىكند. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و حاجتهاى ديگر خود را برنياورد، همان حاجتها او را ناراحت مىكند. عكس مطلب هم اين است كه اگر انسان هميشه دنبال ماديات برود و وقتى براى معنويات نگذارد، باز هميشه روح و روان او ناراحت است. نهرو مىگويد من هم در روح خودم و هم در جهان، خلأيى احساس مىكنم كه هيچ چيز نمىتواند آن را پر بكند، مگر معنويت و اين اضطرابى كه در جهان پيدا شده است. علتش اين است كه نيروهاى معنوى جهان تضعيف شدهاند. اين [همه] بىتعادلى در جهان، به همين دليل است. او مىگويد در كشور اتحاد جماهير شوروى تا وقتى مردم گرسنه بودند و گرسنگى به ايشان اجازه نمىداد كه درباره چيز ديگرى فكر بكنند، يكسره در فكر تحصيل معاش و مبارزه بودند، اما بعد كه زندگى عادى پيدا كردند، ناراحتى روحى در ميان آنان پيدا شده است. در موقعى كه از كار بيكار مىشوند، تازه اول مصيبت آنان اين است كه ساعت فراغت و بيكارى خود را با چه چيزى پر كنند. مىگويد من گمان نمىكنم اينان بتوانند آن ساعات را جز با امور معنوى با چيز ديگرى پر بكنند. پس معلوم مىشود كه واقعا انسان احتياج به عبادت و پرستش دارد. امروز كه در دنيا، بيمارىهاى روانى زياد شده است، در اثر اين است كه مردم از عبادت و پرستش روى برگرداندهاند. نماز قطع نظر از هر چيزى، طبيب سر خانه است؛ يعنى اگر ورزش براى سلامتى مفيد است، اگر آب تصفيه شده براى هر خانهاى لازم است، اگر هواى پاك براى هر كس لازم است، اگر غذاى سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى انسان لازم است. خدا مىداند كه اگر انسان در شبانهروز، ساعتى از وقت خودش را به راز و نياز با پروردگار اختصاص بدهد، چقدر روحش را پاك مىكند. عنصرهاى روحى موذى، به وسيله نماز از روح انسان بيرون مىروند. (اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص292 - 294)
4. انسجام شخصيتي؛ همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، پيامبران همواره در پى اين بودهاند كه بشر را به پرستش خداى يگانه ترغيب كنند و در واقع، اين حس اصيل را به درستى هدايت كنند. پرستش خداى يگانه مىتواند در فرد، انسجام شخصيتى ايجاد كند و او را از سرگردانى رهايى بخشد. قرآن در تمثيلى زيبا، مشركان را به بردهاى تشبيه مىكند كه چند نفر مالك بداخلاق دارد؛ مالكانى كه در امور وى با همديگر درگيرند. براى مثال، يكى از آنان دستورى به وى مىدهد و ديگرى فرمانى خلاف آن صادر مىكند. افزون بر اين، هر كدام تأمين نيازمندىهاى او را به ديگر شريكان وامىگذارد. چنين فردى چه وضعى دارد؟ در مقابل، انسان يكتاپرست همانند كسى است كه صاحب اختيار يگانهاى دارد. در ادامه، قرآن وجدان مردم را به شهادت فرامىخواند كه آيا وضع روحى و روانى اين دو نفر مانند هم است؟ به يقين اين گونه نيست.[14] حضرت يوسف عليهالسلامخطاب به همبندان خود در زندان، همين نوع استدلال را بيان مىكند:
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ. (يوسف: 39) اى همراهان زندانى من، آيا معبودهاى پراكنده بهترند يا خداى يگانه غالب؟
تكليف انسان يكتاپرست روشن است. او با خداى يگانه سروكار دارد و سرنوشت خويش را در دست او مىداند. او سرگردان و رها شده نيست.
5. پاكسازى درون؛ يكى ديگر از جنبههاى تأثير عبادت بر سلامت روانى، نقش آن در پرورش روح و پاكسازى درون از ناهنجارىهاى اخلاقى است. ناهنجارىهاى اخلاقى، نقش انكارناپذيرى در اختلالهاى روانى انسان ايفا مىكنند. عبادت، در پالايش روان فرد از بيمارىهاى اخلاقى مانند خودخواهى، غرور و بخل تأثيرگذار است. قرآن كريم در آيهاى كه پيشتر آورديم، (بقره: 21) به طور كلى، هدف از عبادت را تقويت روحيه تقواپيشگى بيان مىكند. همچنين درباره تشريع روزه مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ. (بقره: 183) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، روزه، همان گونه كه بر پيشينيانتان واجب شده بود، بر شما نيز نوشته شد تا پرهيزكار شويد.
درباره نماز، اين هدف با اين تعبير آمده است:
... وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ... . (عنكبوت: 45) نماز را به پا دار؛ زيرا نماز تو را از اعمال زشت و ناپسند بازمىدارد.
امير مؤمنان على عليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايد:
نماز، گناهان را مانند برگ درختان مىريزد و گردنها را از ريسمان گناه آزاد مىسازد. پيامبر خدا نماز را به چشمه آب گرمى تشبيه فرمود كه بر در خانه كسى باشد و او روزى پنج نوبت خود را در آن شستوشو دهد. آيا با چنين كارى، چيزى از آلودگى بر بدن وى باقى مىماند؟[15]
در تبيين اين رابطه مىتوان گفت ناهنجارىهاى اخلاقى از دنياپرستى و وابستگى به امور مادى سرچشمه مىگيرد. در حديث معروفى، امام صادق عليهالسلام به اين امر اشاره مىكند و مىفرمايد: «حب الدنيا راس كل خطيئه؛ دنياپرستى، سرمنشأ همه گناهان است».[16]
اگر انسان گاهى بخل مىورزد و به انفاق و دستگيرى از ديگران نمىپردازد، يا اگر به ديگران حسادت مىكند، يا با كبر و غرور با آنان روبهرو مىشود، و يا هرگونه ناهنجارى اخلاقى كه دارد، به دليل دنياپرستى و دلبستگى به زندگى اين جهانى است. اما وقتى با خدا آشنا شد و به او عشق ورزيد، عشق به مقام و ثروت و به طور كلى، امور مادى در نظرش رنگ مىبازد و از همه ناهنجارىهاى اخلاقى دست مىشويد؛ زيرا دنياپرستى و خداپرستى با هم جمع نمىشوند. قرآن در اين باره مىگويد:
ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ؛ خداوند در درون وجود هيچ كس، دو قلب قرار نداده است. (احزاب:4)در اين آيه، به موضوع روانشناختى مهمى اشاره شده است و آن اينكه دو محبت و علاقه متناقض در يك جا جمع نمىشود. انسان نمىتواند هم خدا را عاشقانه عبادت كند و همچنان به امور مادى وابسته باشد كه براى تأمين آنها، هر نوع ناهنجارى اخلاقى را انجام دهد. به بيان ديگر، انسانى كه با عبادت خود نشان مىدهد كه خدا را دوست دارد و از سوى ديگر، خود را به كارهاى زشت و ناپسند مىآلايد، دچار ناهماهنگى شناختى مىشود؛ زيرا عبادت با ناهنجارىهاى اخلاقى قابل جمع نيست. چنين فردى براى زدودن اين حالت روانى ناخوشايند، سرانجام از اين ناهنجارىها دست برمىدارد. در حديثى آمده است جوانى از انصار، نماز را با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىخواند، ولى به گناهان زشتى هم آلوده بود. اين جريان را به گوش ايشان رساندند. آن حضرت فرمود: «ان صلاته تنهاه يوما ما؛ سرانجام نمازش، روزى او را از كار زشت بازمىدارد». طولى نكشيد كه آن جوان توبه كرد.[17]
6. به دست آوردن فضيلتهاى اخلاقي؛ كسى كه همواره با خداوند در ارتباط است و اسما و صفات مختلف او را به زبان مىآورد و با آنها انس مىگيرد، به طبع اين اوصاف در دل و جان او نفوذ مىكند و در نتيجه، به چنان اسمايى آراسته مىگردد. آيا مىتوان تصور كرد فردى خدا را با اوصافى مانند بخشنده، مهربان، خطاپوش، آمرزنده و صدها صفت شايسته ياد كند، ولى اين تلقينها هيچ اثرى در خود وى نداشته باشد؟
7. تقويت اراده؛ از جمله جنبههاى تأثيرگذار عبادت بر سلامت روانى، آن است كه عبادتها، حس خويشتندارى را در انسان تقويت مىكنند. هرچند ارضاى نيازهاى مادى در حد متعارف و عادى خود مىتواند در بهداشت روانى فرد تأثيرگذار باشد، ولى ارضاى بىدرنگ آنها، منزلت او را در حد يك حيوان پايين مىآورد و به تدريج سلامت روانى وى را به خطر مىاندازد. يكى از كاركردهاى عبادت، تقويت اراده در انسان است. عبادتى مانند روزه، چنين هدفى را تأمين مىكند؛ زيرا فردى كه هرگاه اراده مىكرد مىخورد و مىآشاميد، مكلف مىشود در روز از اين كارها بپرهيزد و ارضاى نيازش را تا شب به تأخير اندازد. براى انجام دادن اعمال حج نيز چنين خويشتندارىاى لازم است. حجگزار بايد از مجادله با ديگران، به زبان آوردن واژههاى زشت و حتى كارهايى كه در غير زمان حج ممنوع نيست، احتراز كند. در واقع، هم ترك گناه و هم تأخير ارضاى خواهشهاى نفسانى مشروع را تمرين كند. به همين دليل، به مؤمنان دستور داده مىشود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ. (بقره: 153) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از نماز و صبر كمك بگيريد كه خداوند همراه شكيبايان است.[18]
گرچه تفسير صبر به روزه، در برخى روايتها انحصارآور نيست، ولى نشان مىدهد كه روزه يكى از مصداقهاى روشن شكيبايى است. بنابراين، خداوند به مؤمنان دستور مىدهد از نيروى نهفته در عبادتهايى همانند نماز و روزه مدد بگيرند و با آنها به حل مشكلات خود بپردازند. امام صادق عليهالسلام فرمود: هنگامى كه با غمهاى دنيا روبهرو مىشويد، وضو بگيريد، به مسجد برويد، نماز بخوانيد و دعا كنيد؛ زيرا خداوند دستور مىدهد كه «استعينوا بالصبر و الصلوة».[19] نماز و راز و نياز با پروردگار، نيروى تازهاى در انسان ايجاد مىكند و او را براى رويارويى با سختىها نيرو مىبخشد.
8. بازگشت به خود؛ انسان در زندگى خود، گاهى چنان دچار روزمرگى مىشود كه خود را فراموش مىكند. خودفراموشى و بازگشت به خويشتن، مسئلهاى است كه قرآن كريم دربارهاش سخن گفته است و هم امروزه در روانشناسى مورد بحث است. اين موضوع، بحثى بسيار گسترده است. در اينجا، تنها به نقل يك آيه در اين زمينه بسنده مىكنيم تا نقش عبادت را بهتر بيان كنيم. قرآن در داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام با بتپرستان، پس از آوردن استدلالهاى محكم وى عليه باورهاى باطل آنان مىگويد:
فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُون. (انبياء: 64) پس به خود بازگشتند و در دل با خود گفتند كه به حق شما ستمگريد.
قرآن مىگويد آنان با شنيدن سخنان حق ابراهيم لحظهاى به خود آمدند و وجدانشان بيدار شد و پيش خود گفتند ما در اين مدت كه بتپرستى مىكرديم، در واقع به خودمان ستم روا مىداشتيم. اين در حالى بود كه بنابر آيات پيشين، آنان ابراهيم را به ستمگرى متهم مىكردند. البته آيات بعدى يادآور مىشوند كه اين حالت گذرا بود و آنان دوباره به حالت اوليه خود بازگشتند.
يكى از كاركردهاى عبادت و ارتباط با آفريدگار عالم، استمرار بازگشت به خود است. انسان ديندار در زمانهاى معينى نماز مىخواند؛ در سال يك ماه را روزه مىگيرد؛ به هنگام استطاعت به حج مىرود و حتى چند روزى را دور از هياهوى كارهاى معمول به اعتكاف مىپردازد تا بتواند توجه به خود را استمرار بخشد و در روزمرگىها گم نشود.
9. حمايت اجتماعي؛ هرچند عبادت، رابطه فرد با پروردگار خويش است و اساسا عملى فردى به شمار مىآيد، ولى آموزههاى دينى تأكيد دارند كه حتى اين عمل فردى نيز در ميان جمع انجام بگيرد. سفارش فراوان به نماز جماعت و حضور در مسجد، وجوب نماز جمعه، انجام دادن مراسم اعتكاف در مسجد جامع شهر و مراسم باشكوه حج و... نشان چنين هدفى در دين است. برخى از مفسران در بيان آورده شدن صيغه جمع در ذكرهاى نماز و در سوره حمد معتقدند اساس عبادت بهويژه نماز بر پايه جماعت است. حتى هنگامى كه بنده در برابر خدا به راز و نياز برمىخيزد، بايد خود را ميان جمع و جماعت ببيند. هرگونه فردگرايى، تكروى، انزواطلبى و مانند اينها از نظر قرآن و اسلام مفاهيمى مردود شناخته مىشوند. از اذان و اقامه نماز كه فراخوان اجتماع براى نماز است، «حى على الصلوة» و سوره حمد كه آغازگر نماز است تا «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» كه پايان آن است، همه دليل بر اين است كه اين عبادت در اصل جنبه اجتماعى دارد؛ يعنى بايد به صورت جماعت انجام شود. درست است كه نماز فرادى نيز در اسلام صحيح است، ولى عبادت فردى جنبه فرعى دارد. (تفسير نمونه، ج 1، ص 44).
اين موضوع مىتواند براى بهداشت روانى افراد تأثيرگذار باشد. امروزه در بهداشت روانى بر مسئله «حمايت اجتماعي»، بهويژه در مورد سالمندان، بسيار تأكيد مىشود. تنهايى و برخوردار نبودن از كمك ديگران، بهويژه در مواقع بحرانى مانند بيمارى، از دست دادن عزيزان و در دوران پيرى، فرد را در معرض ابتلا به اختلالهاى روانى قرار مىدهد. آموزههاى دينى حتى در فردىترين رابطه ميان خالق و مخلوق نيز، انجام دادن جمعى آن را مد نظر قرار مىدهد تا مؤمنان ضمن انجام دادن عبادت جمعى، به حل مشكلات فردى و اجتماعى همديگر همت بگمارند.
10. تجربه دينى و عرفاني؛ يكى ديگر از منافع عبادت و پرستش پديد آمدن تجربه دينى براى فرد است كه براى بهداشت روانى انسان بسيار كارايى دارد. چنانچه پيشتر اشاره كرديم، باور دينى تنها شناخت عقلى خدا نيست، بلكه اين شناخت بايد مقدمهاى براى درك حضور خدا در زندگى باشد. در اين صورت است كه ديندارى واقعى تحقق مىپذيرد و انسان شيرينى ايمان را در كام جان خود حس مىكند. هنگامى كه شخصى از امام على عليهالسلامپرسيد: آيا خدايت را ديدهاي؟ حضرت فرمود: خدايى را كه نديده باشم، عبادت نمىكنم. البته امام توضيح داد كه خدا را با چشم سر نمىتوان ديد، بلكه با چشم دل و باطن مىتوان او را ادراك كرد.[20]
امروزه تجربه دينى[21] و عرفانى از مهمترين و اساسىترين بحثهاى روانشناسى ديناست كه به صورت تجربى مورد مطالعه قرار مىگيرد. ويليام جيمز براى نخستين بار به اين موضوع پرداخت و چهار ويژگى براى آن برشمرد كه از اين قرارند:
الف) توصيفناپذيري؛ مهمترين نشانه براى اين تجربهها، بىنشان بودن آنهاست. به عبارتى، اين حالتها «يُدرَك وَلايُوصَف» هستند. هيچ كس نمىتواند احساسات عرفانى خود را براى فردى كه خودش درك نكرده است، توصيف كند.
ب) وجدانى بودن؛ حالتهاى عرفانى عبارتند از بصيرت و روشنبينى از ژرفاى حقايق كه با ميزان عقلى سازگار نيست.
ج) زودگذر بودن؛ به استثناى موارد كمياب، بيشتر اين حالتها نيم ساعت يا حداكثر يكى دو ساعت، طول مىكشند.
د) حالت انفعالى داشتن؛ همين كه آن حالت دست مىدهد، فرد حس مىكند كه اراده از او سلب شده و گويا در اختيار يك اراده برتر قرار گرفته است. (جيمز، 1367، ص 62-64)
پژوهشهاى ويليام جيمز درباره تجربههاى افراد استثنايى و در حالت انزوا و خلوت بود. پژوهشهاى بعدى در اين زمينه، نمونههاى مطالعاتى خود را از كل جمعيت برگزيدند و به تجربههاى خلوت محدود نشدند. روشى كه در بسيارى از زمينهيابىها استفاده مىشود، تك سؤالى است كه به دقت طرح شده است. براى مثال، اين پرسش مطرح مىشود:
«هرگز احساس كردهايد كه گويا به يك نيروى معنوى نيرومند چنان نزديك هستيد كه شما را از خودتان جدا مىكند؟»
سه مطالعه مؤسسه گالوپ در امريكا نشاندهنده افزايش ناگهانى و بسيار غيرمنتظره در درصد افرادى است كه به پرسش درباره تجربه دينى پاسخ مثبت دادهاند. اين رقم در سالهاى 1962، 1966 و 1967م. به ترتيب 5/20، 32 و 41 درصد بوده است (بيت هالامى و آرگيل، 1997م.، ص 73-74). همان گونه كه نمودار 3 نشان مىدهد، انواع مختلف عبادت از جمله علل مهم پديد آمدن تجربههاى دينى است. اين تجربهها به نوبه خود، پىآمدهاى مثبتى بر بهداشت روانى فرد به جا مىگذارند. در اينجا به برخى از اين پىآمدها اشاره مىكنيم:
الف) شادماني؛ در پژوهشهايى كه در اين زمينه انجام شد، مشخص شد كه تجربههاى دينى سبب ايجاد شادمانى و خلق و خوى مثبت در فرد مىشوند. پانك[22] دريافت كه حتيپس از گذشت شش ماه از انجام شدن آزمايش، گروه آزمايشى دگرگونىهاى ماندگار و مثبتى را در نگرش خود به زندگى گزارش مىكنند (بر خلاف آنچه از ويليام جيمز نقل كرديم كه يكى از ويژگىهاى اين تجربهها را زودگذر بودن آنها مىدانست). در اين ميان، در مورد عبادت و نيايش، در مقايسه با ديگر جنبههاى ديندارى، بيشترين منافع گزارش شده است. همچنين عبادت مؤثرترين راه براى مقابله با سرطان، داغديدگى، خطرهاى ميدان جنگ و رخدادهاى مهارناپذير ارزيابى شده است. (همان، ص 89)
ب) نگرشهاى نوعدوستانه؛ پانك همچنين دريافت كه آزمودنىها شش ماه بعد، تغيير ماندگار و مثبت ديگرى در خود احساس مىكنند و نگرشهاى مثبتترى در مقايسه با ديگران دارند. در مطالعه ديگر، هاردى[23] دريافت كه 4/18 درصد از سه هزارآزمودنىاش احساس هدفمندى يا معناى جديدى در زندگى مىكنند و 7/7 درصد دگرگونىهايى در نگرش خود به زندگى گزارش مىكنند. (همان، ص 89 ـ 90)
علت ايجادكننده تجربه دينى | درصد افراد گزارش كننده |
عبادت و نيايش | 48 |
زيبايى طبيعى مانند غروب خورشيد | 45 |
لحظههاى تفكر و تأمل كامل | 42 |
حضور در مراسم مذهبى | 41 |
گوش كردن به موعظه | 40 |
نگاه كردن به كودكان كم سن و سال | 34 |
خواندن كتاب مقدس | 31 |
حضور به تنهايى در محل عبادت | 30 |
خواندن شعر يا رمان | 21 |
تولد نوزاد | 20 |
ج) زندگى مذهبي؛ پىآمد ديگر تجربههاى دينى، ارتقاى زندگى مذهبى است. در برخى پژوهشها، 24 درصد از آزمودنىها گفتهاند كه اين تجربه، باورهاى آنان را تأييد يا تشديد كرده است و بنابر برخى ديگر، آنان از تعهد عميقترى برخوردار شدهاند. برخى از پژوهشها نيز نشان مىدهند كه تجربه دينى، به احساس يگانگى بيشتر با خدا انجاميده است. (آرگيل، 2000م.، ص 72)
د) عزت نفس؛ برخى افراد پيش از برخوردارى از تجربه دينى، عزت نفس پايينى دارند. پانك دريافت كه 57 درصد آزمودنىهايش، عزت نفس مثبتترى نسبت به خود دارند، ولى در مورد گروه كنترل، هيچ كدام اين گونه نيستند. (همان)
فهرست منابعالف) فارسى و عربى
- 1. قرآن كريم (ترجمه آيتاللّه مكارم شيرازي).
- 2. نهج البلاغه (ترجمه استاد شهيدي).
- 3. اقبال لاهورى، محمد، احياى فكر دينى در اسلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، انتشارات رسالت قلم، [بىتا].
- 4. جيمز، ويليام، دين و روان، ترجمه: مهدى قائنى، قم، انتشارات دارالفكر، 1367.
- 5. طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسين، [بىتا].
- 6. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
- 7. مطهرى، مرتضى، اسلام و مقتضيات زمان، قم، انتشارات صدرا، 1368.
- 8. ـــــــــــــــ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1378.
- 9. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371.
- 1. Beit-Hallahmi B. & Argyle M., The psychology of religious behavior, belief & experience, first ed., Routledge, 1997.
- 2. Argyle M., Psychology and religion, first ed., Rutledge, 2000.
- 3. Wulff D.M., Psychology or religion, first ed., John Wiley & sons, 1991.
پىنوشتها
[1] كارشناس ارشد روانشناسى و عضو گروه روانشناسى پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[2]. گاهى براى اشاره به اين سه مؤلفه از مدلABC (Affective, Behavioral, Cognitive) استفاده مىشود.
[3]. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً* وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً * وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ ... * وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً* وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ...* وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً* وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً* وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً* أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً* خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً. فرقان:63-76
[4]. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ. مؤمنون: 1-9
[5]. الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ * الصّابِرِينَ وَ الصّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ. آل عمران: 16ـ17
[6]. معروف به خواجه ربيع كه در حومه مشهد مدفون است.
[7]. براى مثال، درباره حضرت عيسى مائده:72 ،حضرت ابراهيم (عنكبوت: 16)، حضرت هود (اعراف: 65)، حضرت صالح (اعراف: 73)، حضرت شعيب (اعراف: 85) و حضرت نوح (اعراف: 59 و مؤمنون: 23) چنين مضمونى آمده است.
[8]. همين مضمون در آيه «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ» نحل: 36 نيز آمده است.
[9]. اين نكته در چندين آيه آمده است؛ از جمله: عنكبوت: 61 و63؛ لقمان: 25؛ زخرف: 9 و 87.
[10]. «إِنَّ اللّهَ رَبِّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ». آل عمران:51 نيز ر.ك: (مريم:36 و زخرف:64)
[11]. ر.ك: آلعمران: 130 و 200.
[12]. آمدن "كارهاى اختياري" بدان سبب است كه واژه عبادت، گاهى درباره عبادت تكوينى نيز به كار مىرود.
[13]. «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَاللّهَ عِنْدَهُ».نور: 39
[14]. «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً». زمر: 29
[15]. «انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلىاللهعليهوآله بالحمة تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات، فما عسى ان يبقى عليه من الدرن؟» نهج البلاغه، خطبه 190
[16]. بحار الانوار، ج 70، ص90.
[17]. همان، ج 79، ص 198.
[18]. چنين آيهاى در آيه 45 همين سوره آمده است.
[19]. بحار الانوار، ج 66، ص342.
[20]. نهج البلاغه، خطبه 179.
[21]. religious experience(RE).
[22]. Pahnk , W.H.
[23]. Hardy, A.
[24]. بيت هالامى و آرگيل، 1997م.، ص 81.