کتابهاي آن مرحوم مکرر چاپ شده، در دسترس همه قرار گرفت و جواناني که جوياي حق هستند از اين نوشتههاي ارزشمند بهره ميبرند و اسلام واقعي را ميشناسند. به اين ترتيب گرايشهاي انحرافي هم تا حدي بسيار به انزوا کشيده شد.[1]
تفکيک حق از باطل
هر کس، هر ادعاي باطلي داشته باشد، ميتواند آن را با پيرايههايي از حقيقت تدوين کند و اين مسئله، داراي پيشينهاي بسيار است. از هزاران سال پيش، شياطين اين مسائل را القا ميکردند؛ همان مطالبي را که اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه فرمودهاند.
فَلَو أَنَّ الباطل خَلَصَ من مزاج الحقّ لَم يخف علي المرتادين ولَو انّ الحقَ خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه السُنُ المعاندين ولکن يوخذ من هذا ضغث فَيمزجان فهنا لک يستولي الشّيطان علي اوليائه وينجو... .[2]«پس اگر باطل با حق مخلوط نميشد بر طالبان، حق پوشيده نميماند و اگر حق از باطل جدا و خالص ميگشت، زبان دشمن قطع ميگرديد. اما قسمتي از حق و قسمتي از باطل را ميگيرند و به هم ميآميزند. آنجاست که شيطان بر دوستان خود چيره ميگردد. (و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات مييابند).»
فطرت انسان در پي باطل نيست، بلکه حق را دوست دارد و انسانها هنگامي که بفهمند چيزي حق نيست به دنبالش نميروند. البته حق هيچگاه با باطل کنار نميآيد، بلکه شياطين مردم را فريب ميدهند. آنان ظاهري از حقيقت ميسازند، ولي محتوا و باطنش باطل است. اگر باطل و حق با هم ترکيب نميشدند، دشمنان دستمايهاي براي مخالفت با حق نداشتند، پس با شرارت ميکوشند دستاويزي بيابند، تا عليه مؤمنان و