نام کتاب : تماشاي فرزانگی و فروزندگی نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 53
نامأنوس بر در خانه ايستاده است، سلام و احوالپرسى بين ما و او ردّ و بدل شد، پرسيدم شما كى هستيد؟ گفت: من شاه حسين ولى هستم، شگفتزده شدم زيرا چنين اسمى به گوشم نخورده بود. افزودم آيا فرمايشى داريد؟ گفت: آقا فرمودند از اين وضع نگران نباش، دوازده سال است ما متكفّل مخارجتان هستيم. اين را بر زبان آورد و رفت، من هم در را بستم و آمدم داخل خانه، در فكر فرو رفتم كه چنين شخصى با چنين قيافهاى كه مربوط به چند قرن قبل بود اينجا چه مىكرد، خانه ما را چگونه مىدانست، از يك سوى تصوّر كردم كه منظور وى آقا اميرالمؤمنين(عليه السلام) است بعد از ذهنم گذشت كه ما كمتر از دوازده سال است كه به نجف آمدهايم، ديدم اين تاريخ تطبيق نمىكند، ناگهان يادم آمد از مُعمّم شدن من بيش از دوازده سال نمىگذرد و آن وقت متوجه شدم منظور از آقا، مولا امام زمان(عليه السلام) است.
از فرداى آن روز گشايشى در كارمان بوجود آمد، مسافرى از تبريز به نجف آمد و مبلغى را كه بابت اجاره آن زمين كشاورزى دريافت شده بود برايمان آورد. امّا همچنان كنجكاو شده بودم كه بدانم اين آقا كيست كه من او را نمىشناختم ولى او محل سكونت ما را به خوبى مىدانست، تا آنكه برگشتم به ايران، در حوالى تبريز در يك قريهاى كه امروز جزو اين شهر شده، براى فاتحه به قبرستان رفتم ديدم در گوشهاى يك مقبره مخروبهاى ديده مىشود، از پيرمردى كه در آن حوالى بود پرسيدم چه كسى در اينجا آرميده است؟ جواب داد: نمىدانم، مىگويند: شاه حسين ولى مىباشد، معلوم شد آن صورتى كه من ديدم حالت برزخى وى بوده
نام کتاب : تماشاي فرزانگی و فروزندگی نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 53