انسان، شيوه هاى بهترى براى بهره بردارى از منافع ديگران پديد آمد كه ديگر نيازى به جنگ افروزى و تحمل سختيها نبود.
2ـ سلطه سياسى
يكى از آن شيوه ها، تسلط سياسى است، در اين روش، دشمن به جاى لشكر كشى و جنگ و خونريزى تلاش مىكند كه با انجام توطئه هايى، صحنه سياسى را در يك كشور به نفع خود تغيير دهد، و براى اين كار، عناصرى را از ميان افراد خودشان برمى گزيند و با استفاده از نقاط ضعف آنان در وجودشان ايجاد شيفتگى و وابستگى مىكند و اگر بتواند آنها را با دادن وعده هاى رياست و حمايت، رسماً مزدور خود مىسازد و بدين وسيله كم كم بر اركان حكومت و همه شؤون آن كشور تسلط پيدا مىكند. اين عناصر، ممكن است افرادى را در سطح رئيس يك دولت تا سطوح پايينتر شامل گردد.
اين همان تسلط سياسى است كه در نهايت اهداف اقتصادى را نيز در بر مىگيرد و غالباً با سلطه اقتصادى توأم است. يكى از نمونه هاى بارز اين عملكرد، استيلاى غرب بر كشور اسلامى ما پس از انقلاب مشروطيت مىباشد. هنگامى كه استعمارگران غربى پيروزى انقلاب را در پرتو رهبرى و حمايت همه جانبه علماى بزرگ شيعه حتمى ديدند، مبارزه عميق و وسيعى را عليه اسلام آغاز كردند. آن ها عناصر خود باختهاى را كه تحصيل كرده و دست پرورده غرب و فريفته مظاهر تمدن جديد بودند، جهت مسخ ارزشهاى اسلامى در نهضت مشروطه وارد كردند و با حمايتهاى مالى و سياسى، آنها را تا سطح بالاى حكومت ارتقا دادند. اينان سپس رهبران مذهبى را كه مخالف حضور عناصر ضد دينى در رأس مسائل كشور بودند،