در جلسههاى گذشته بحثهايى درباره مفهوم حق و كاربردهاى آن در زمينههاى مختلف علمى و فلسفى ارائه شد. مطلب به اين جا رسيد كه گفتيم بخشى از موارد استعمال حق مربوط به علومى مىشود كه جنبه علمى و ارزشى و اعتبارى دارد كه عمدتاً مربوط به اخلاق و حقوق مىشود؛ البته با تفاوتى كه بين مفهوم اخلاقى و حقوقى حق وجود دارد و به آن اشاره كرديم.
گفتيم مفاهيم حقوقى، مربوط به زندگى اجتماعى انسان است و كاربردش در مورد حقوقى است كه انسانها نسبت به يكديگر دارند؛ اعم از اين كه حق فرد بر جامعه باشد، يا حق جامعه بر فرد، يا حق فرد نسبت به فرد ديگر، يا نظير حقوق بين الملل كه متضمن حقوق جوامع بشرى در قبال يكديگر است. در همه اين موارد، دو طرفِ حق، انسانها هستند. خصوصيت اين حقوق آن است كه پشتوانه حكومتى و قانونى دارد و اگر كسى آنها را رعايت نكند دولت به عنوان ضامن اجرا و براى استيفاى اين حقوق وارد عمل مىشود. از وظايف دولت و حكومت اين است كه از حقوق مردم و شهروندان حمايت كند و متخلفان از قانون و متجاوزان به اين حقوق را مجازات نمايد. يكى از تفاوتهاى اساسى اخلاق و حقوق هم در همين جا است. در اخلاق اين خصوصيت وجود ندارد؛ يعنى حقوق اخلاقى ضامن اجراى حكومتى و دولتى ندارد و ضامن اجراى آن، وجدان يا ايمان خود افراد است.
همچنين اشاره كرديم كه در فرهنگ دينى، مفهوم حق وسيعتر از مفهوم آن در اخلاق و حقوق است و علاوه بر اين كه هم حق اخلاقى و هم حق حقوقى را شامل مىشود مصاديق ديگرى نيز دارد، كه از جمله حق خدا بر انسان است. به همين جهت، مفهوم دينى و اسلامى حق، از اين حيث با مفهوم حقوقى و اخلاقى آن متفاوت است.