ماهيتش طورى است كه نابودشدنى و از بين رفتنى است: إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً. در اين آيه هم مىفرمايد: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِق؛ حق را بر مغز باطل مىكوبيم و به يك باره باطل، نيست و نابود مىشود. ذات باطل به گونهاى است كه قابل بقا و دوام نيست. چند روزى ممكن است در سايه حق، دوام و حياتى بيابد، زرق و برقى پيدا كند و جلوهاى داشته باشد، اما پايدار نيست.
6. «حكمت» آميخته شدن حق و باطل
حكمت اين آميخته شدن حق و باطل نيز اين است كه خداوند مىخواهد انسانها را آزمايش كند. اين در واقع امتحان الهى است كه با آميزش حق و باطل و جولان ظاهرى و چند روزه باطل، معلوم دارد آن افرادى كه ظرفيتشان كم و اراده و ايمانشان سست است و فريب باطل را مىخورند چه كسانى هستند. در مقابل، كسانى كه ايمانشان قوى است و در راه حق استوارند و فريب اين زرق و برقها را نمىخورند و آن پوشش ظاهرى حق، باطلى را كه خود را در وراى آن پنهان كرده از چشم آنان پنهان نمىدارد نيز معلوم خواهد شد.
به هر حال، اين اختلاط حق و باطل يكى از سنّتهاى قطعى و هميشگى الهى است. دليل اين مطلب را هم اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهجالبلاغه بيان فرموده است. حضرت مىفرمايند دليل اين امر آن است كه اگر باطل كاملا از حق جدا شود و فريبكاران و دغلبازان بخواهند يك چيز صددرصد باطلى را درست كنند و مردم را با آن بفريبند كسى فريب آنها را نمىخورد؛ چون همه مىفهمند كه اين امر باطل و گزافى است. بنابراين ناچارند در ظاهر، پوششى مطبوع و مطلوب درست كنند تا مردم فكر كنند چيز خوبى است و به آن اقبال كنند. در ظاهر، شعار دفاع از حقوق بشر و آزادى مىدهند تا مردم فكر كنند نيت خير دارند و در نتيجه طرفدار آنها شوند، ولى پس از آن كه جاى خودشان را باز كردند، در پشت پرده، اهداف و مقاصد شوم خود را دنبال مىكنند. در مملكتى مثل مملكت ما اگر صاف و صريح بگويند اسلام را قبول نداريم و مىخواهيم كه اسلام نباشد، طبيعى است كه چندان كسى دنبالشان راه نمىافتد و فريبشان را نمىخورد. بنابراين از راه اسلام وارد مىشوند و با ادعاى مسلمانى ريشه اسلام را مىكنند؛ كارى كه امثال معاويه و عمروعاصها پيوسته در طول تاريخ انجام دادهاند. اگر ليوانى كاملا پر و لبريز باشد نمىتوانند مغالطه كنند و بگويند خالى است. اما اگر نود و نه درصدش پر و فقط