يعنى انگيزهاى كه براى انجام اين كار دارد اين است كه اثرى بر اين كار مترتب است كه ارزش آن را دارد كه انسان اين زحمتها را به خاطر آن متحمل شود. اگر انسان كارى را انجام دهد در حالى كه به نتيجهاى بهتر و با ارزشتر از خود آن كار و زحمت نمىرسد، اين كار عبث است؛ يعنى ممكن است انسان از كارى نتايجى ببرد و لذتى هم برايش داشته باشد، ولى آن نتيجه، عقلايى و شايسته تحمل آن تلاش و زحمت نباشد؛ مثل بازى و سرگرمىهاى كودكانه كه بچهها از آن لذت مىبرند و انگيزه كودك هم از آن بازى همان لذت است؛ ولى اثر ديگرى غير از همان سرگرمى بر آن مترتب نمىشود. در كارى مثل ورزشهاى رزمى، اثر عقلايى مترتب است و آن اثر اين است كه انسان را براى مبارزه با دشمن آماده مىكند. يا اگر ورزشى است كه موجب سلامتى بدن مىشود، اين كارْ عقلايى است، چون اين زحمتهايى كه مىكشند و تمرينهايى كه مىكنند، نتايجى بر آنها مترتب مىشود كه ارزشش بيشتر است، و آن نتيجه اين است كه مقاومت بدن در مقابل بيمارىها بيشتر مىشود. اما اگر ورزشى باشد كه غير از زمين خوردن و دست و پا شكستن و كتك خوردن هيچ اثرى ندارد و فقط اين است كه يك عده برايش هورا كشيده و او را تشويق مىكنند و آفرين مىگويند و هيچ اثر عقلايى خاصى مترتب نمىشود، اين ورزش از مصاديق لعب و عبث است. ورزشهايى وجود دارند كه صرفاً يك برد و باخت قراردادى است و هيچ نتيجه عقلايى ندارد، و برخى حركاتى است كه گرچه افراد عاقل انجام مىدهند اما از عقلشان سرچشمه نمىگيرد و صرفاً يك سرگرمى و وقتگذرانى است؛ اسم اين قبيل كارها لهو است. هر كارى كه به خاطر غرض شايستهاى انجام نگيرد و طورى تنظيم نشود كه به يك هدف معقول برسد، چه لهو باشد چه لعب، به هر حال كارى عبث و بيهوده است و به يك معنا، باطل ناميده مىشود؛ يعنى عمر گران مايه را كه با هيچ گوهرى قابل ارزشگذارى نيست صرف كرده، در حالى كه هيچ نتيجه قابل توجهى به دست نياورده است. در مقابل، كار حق است؛ يعنى كارى كه اگر عمرش را صرف آن مىكند و تلاش و زحمتى را متحمل مىشود، نتيجهاى كه به بار مىآيد ارزشى بيش از آن عمر و تلاش صرف شده داشته باشد.
4. استدلالى بر «حق» بودن «خلقت انسان»
اكنون كه تفاوت كار حق و باطل روشن شد، متوجه مىشويم وقتى خدا در قرآن مىفرمايد: خلقت آسمان و زمين و اين جهان، حق است و لهو و لعب و عبث و باطل نيست، به چه معنا