همانطور كه مستحضريد چون در مباحث سالهاى گذشته مكرراً به مناسبتهاى مختلف راجع به مفهوم حق بحثهاى پراكندهاى انجام گرفت، مناسب ديديم كه بحث جامعى نسبت به «حق» و «حقوق» از ديدگاه اسلام داشته باشيم. در جلسه گذشته و در مقدمه اين بحث، توضيحاتى درباره مفهوم حق و كاربردهاى آن در قرآن و متون دينى داديم كه بحث ناقص ماند و در اين جلسه بايد آن را تكميل كنيم.
گفتيم يكى از كاربردهاى واژه «حق» در مورد خود هستى و ثبوت عينى و واقعى است؛ يعنى وقتى بخواهند بگويند چيزى واقعيت دارد و در خارج هست، مىگويند حق است. به مناسبت همين معناى حق، اشاره كرديم كه در طول تاريخ بودهاند برخى كجانديشانى كه اصل واقعيت خارجى را انكار كرده و گفتهاند همه چيزهايى كه ما آنها را واقعيت مىپنداريم، خواب و خيالى بيش نيست و هيچ واقعيتى وجود ندارد. در مقابل آنها هم، فلاسفه و انديشمندان زيادى وجود داشته و دارند كه قايل به واقعيت داشتن وجود هستند و وجود حقيقت و حق را در خارج مىپذيرند.
در مورد كاربرد واژه حق به معناى ثبوت واقعيت خارجى، بايد توجه داشته باشيم كه ممكن است به دو صورت به كار رود: گاهى «حق» را وصف خود واقعيت خارجى قرار مىدهيم و مىگوييم حق و حقيقت است. در اين جا، حق و حقيقت به يك معنا و مساوى هم هستند. گاهى هم به چيزى كه از آن واقعيت خارجى حكايت مىكند، اطلاق «حق» مىكنيم. حكايت از واقع، براى ما انسانها در دو مرحله انجام مىگيرد؛ يكى در مرحله تصور ذهنى و در عالم فكر و انديشه و اعتقاد، و يكى در مرحله گفتار و بيان. از همين جا است كه گاهى مىگوييم يك فكر يا يك اعتقادى حق است و مرادمان اين است كه اين فكر و اعتقادى كه در