بحث ما درباره حقوق از ديدگاه اسلام به اينجا رسيد كه گفتيم، تعدادى از حقوق را بسيارى از حقوقدانها جزو حقوق طبيعى و فطرى انسانها مىدانند، يا اگر قايل به حقوق فطرى نيستند آنها را حقوق مشتركى مىدانند كه مورد قبول و پذيرش همه انسانها است. «حق حيات» و «حق آزادى» از جمله اين حقوق هستند. در مورد «حق حيات» بحث كرديم و وارد مباحث مربوط به «حق آزادى» شديم. در مورد اين حق ابتدا برخى از معانى مختلفى را كه براى خود آزادى وجود دارد برشمرديم و در نهايت به مفهوم آزادى در اصطلاح حقوق و سياست كه بحث اصلى ما است اشاره كرديم. از آنجا كه امروزه معمولا در ادبيات رايج سياسى، از آزادىهاى سياسى اجتماعى به نام «ليبراليسم» ياد مىشود، اكنون در ادامه قصد آن داريم تا اشارهاى به بحث ليبراليسم داشته باشيم.
محور اساسى تفكر ليبراليسم به عنوان يك مكتب اين است كه «انسانها در زندگى خود آزادند و هيچ قيد و شرطى بر سر راه آنها پذيرفته نيست مگر آنچه كه موجب لطمه به آزادىها و حقوق ديگران گردد». در نگاه ليبراليسم تنها چيزى كه اصيل است انسان و خواستههاى او است. ليبراليسم هيچ «سلسله اصولى» را كه خواستهها و رفتارهاى انسان بخواهد در چهارچوب آن تعريف شود، نمىپذيرد؛ زيرا همانطور كه گفتيم تنها انسان و خواستههاى او را اصيل مىداند و بنابر اين هر چيز ديگرى خود بايد بر اين اساس شكل بگيرد و تعريف شود نه آن كه بخواهد براى انسان و خواستههاى او قاعده و ضابطه تعريف كند.
البته در اين ميان، گرايشهاى ليبراليستى در يك طيف، از معتدل تا افراطى قرار مىگيرند، ولى نقطه مشترك همه آنها همين است كه هر فرد در انتخاب رفتارى كه انجام مىدهد كاملا آزاد است و كسى حق ندارد او را محدود كند، مگر آن كه خودش بخواهد، يا به آزادى ديگران