ديگرى را بر خويش نپذيرد. اين افراد همانطور كه اصل «آزادى» را به عنوان يك «امر بديهى» يا «ارسال مسلَّم» مىدانند؛ اين مسأله را نيز به عنوان يك «امر بديهى» القا مىكنند، به گونهاى كه گويى هيچ كس حق ندارد درباره آن سؤالى مطرح سازد. به هر حال، ما اين مسأله را مورد بررسى قرار مىدهيم.
مراد از عدم حق حاكميت هيچ كس بر انسان چيست؟ آيا مراد اين است كه هيچ موجودى حتى آفريننده جهان هم بر انسان حق حاكميت ندارد، يا مراد اين است كه «هيچ انسانى» حق حاكميت بر «انسان» ديگر را دارا نيست؟ اگر منظور معناى اول باشد، بازگشت اين سخن به همان انكار «ربوبيت تشريعى» است كه شخص معتقد است خدا حق امر و نهى ندارد. درباره ربوبيت تشريعى در جلسات گذشته توضيح داده شد. اما چنانچه منظور اين است هيچ انسانى بر انسان ديگر حق حاكميت ندارد، درباره آن سه احتمال وجود دارد كه يك به يك آنها را بررسى مىكنيم.
3. سه فرض در مورد پذيرش حاكميت انسان بر انسان
احتمال اوّل، اين است كه هيچ انسانى ذاتاً و خود به خود حق حاكميت بر ديگران را ندارد، اعمّ از اينكه فرد خاص، نژاد خاص يا گروه خاص باشد.
در ارزيابى اين احتمال بايد بگوييم، اعتقاد به اين كه يك فرد، گروه يا نژاد بر ساير انسانها به طور ذاتى و تكوينى داراى برترى و حق حاكميت است، اعتقادى باطل است. چنين امرى نه تنها با مواد اعلاميه جهانى حقوق بشر در تناقض است، بلكه اصولا اسلام آن را با قاطعيت فراوان رد مىنمايد.
در ميان انسانها، به خصوص «انسانهاى اوليه» اين اعتقاد وجود داشت كه برخى افراد ذاتاً با انسانهاى ديگر فرق دارند و بر ديگران داراى حق حاكميت هستند. عدهاى از سلاطين به عنوان: «خدايگان» يا «فرزندان خدا» ناميده مىشدند كه يكى پس از ديگرى بر مردم حكومت نموده و امر و نهى را ذاتاً حق خود مىدانستند. از جمله كسانى كه خود را «ملت برگزيده» يا «نژاد برتر» مىدانند يهوديان هستند. صهيونيستها با تأسيس كشور اسراييل در پى حاكميت مطلق بر تمام نژادها و ملتها هستند. قرآن كريم از قول يهوديان نقل مىكند كه آنها خود را «فرزندان خدا» مىدانند: وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَرَى نَحْنُ أَبْنَؤُ اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ فَلِم