آنچه اين روزها بيش از هر چيز ديگر بر سر زبانها است و در ادبيات سياسى و حقوقى كشور ما نيز وارد شده و زياد از آن بحث مىشود مسأله «آزادى» است. در دومين ماده از اعلاميه حقوق بشر سه حق را به عنوان اصلىترين و اساسىترين حقوق هر انسانى ذكر كرده است. در آنجا تأكيد شده كه هر انسانى از هر نژادى و در هر كجا كه باشد بايستى از حق «حيات» و حق «آزادى» و «امنيت» برخوردار باشد. در مواد ديگرى (حدود 14 ماده) از اين اعلاميه نيز به صورتهاى مختلفى از آزادى و اين كه چند نوع است و در چه مسايلى تبلور پيدا مىكند، بحث شده است.
مسأله آزادى براى هر انسانى جاذبه دارد. يكى از شعارهايى هم كه در انقلاب اسلامى ايران مطرح شد شعار آزادى بود: استقلال، «آزادى»، جمهورى اسلامى. افراد و گروههاى سياسى در كشورهاى مختلف نيز به علت همين جاذبهاى كه اين مسأله دارد زياد از آن صحبت مىكنند. در كشور خود ما مىبينيم اين روزها و در سه، چهار سال اخير اين شعار مرتباً تكرار مىشود و هر كس تفسير خاصى از آن ارايه مىدهد. براى آن كه اين مسأله روشن شود لازم است مقدارى جزيىتر و دقيقتر به آن بپردازيم و جوانب مختلف آن را بررسى كنيم.
تلقىاى كه معمولا ما از مفهوم «آزادى» داريم، در مقابل «اسارت» و دربند بودن و گرفتار بودن است. شايد در همه زمانها و در همه جوامع كمابيش همين معنا از آزادى فهميده شده و مىشود. واژههاى مختلفى كه در زبانهاى گوناگون براى اين مفهوم وجود دارد تقريباً همگى چنين معنايى را افاده مىكند. هنگامى كه انسان اين لفظ را مىشنود، معمولا آنچه ابتدا به ذهن مىآيد اين است كه اين مفهوم در مقابل اسارت و دربند بودن به كار مىرود. اصولا ما مفاهيم متقابل و متضاد را به كمك يكديگر درك مىكنيم؛ مثلا وقتى بخواهيم مفهوم روشنايى را توضيح دهيم از مفهوم تاريكى كمك مىگيريم و همچنين براى توضيح مفهوم تاريكى، مفهوم روشنايى را مطرح مىكنيم. در عربى هم عبارت معروفى وجود دارد كه مىگويند: تُعْرَفُ الاَْشيَاءُ بِاَضْدَادِهَا؛ چيزها به كمك اضدادشان شناخته مىشوند. در هر حال ذهن ما براى درك مفاهيم متضاد، براى آن كه آنها را بهتر و راحتتر درك كند معمولا هر دو را با هم تصور مىكند. مفهوم آزادى نيز اينگونه است. ما وقتى بخواهيم مفهوم آزادى را تصور كنيم، موجودى را در نظر مىآوريم كه دربند و گرفتار است و مىگوييم، آزادى يعنى اينكه چنين وضعيتى وجود نداشته