فقط به ظن و گمان در مورد آن بسنده نمايد، اين مقدار از نظر قرآن كافى نيست. قرآن داستان كسانى را نقل مىكند كه وقتى به آنها گفته مىشد بعد از اين حيات دنيا، زندگى ابدى و جاويد وجود دارد و شما بايد به آن يقين داشته باشيد، منطق آنان در پاسخ اين بود كه نسبت به اين مسأله يقين نداريم و تنها مظنهاى درباره آن داريم: وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةُ قَائِمَة[1]؛ و گمان نمىكنم كه رستاخيز برپا شود. و يا: قُلْتُمْ مَا نَدْرِى مَا السَّاعَةَ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنّاً وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِين[2]؛ گفتيد ما نمىدانيم رستاخيز چيست؟ جز گمان نمىورزيم و ما يقين نداريم. قرآن اينگونه افراد را سخت نكوهش مىكند و مىفرمايد نبايد به اين حد اكتفا كنيد و بايد در صدد تحقيق برآييد تا يقين به آخرت پيدا كنيد. قرآن تا آن حد روى اين معنا تأكيد مىكند كه مىفرمايد كسانى كه در آخرت شك دارند، اين مسأله حتى باعث مىشود كه از خدا هم بىزار شوند، كه اين آيه بسيار عجيب است و بسيار جاى تأمل دارد: وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأِزَّتْ قُلوبُ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَة[3]؛ و چون خدا به تنهايى ياد مىشود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مىگردد. وقتى فقط نام خداى يگانه برده مىشود، آن كسانى كه ايمان به آخرت ندارند نفرت پيدا مىكنند و حالت اشمئزاز به آنان دست مىدهد؛ يعنى يك نوع تلازمى است بين اعتقاد به آخرت و محبت و ايمان به خدا از يك طرف، و بين عدم اعتقاد به آخرت و انزجار از ياد و نام خدا از طرف ديگر. اگر كسى يقين به آخرت دارد، از بردن نام خدا و شنيدن آن خوشحال مىشود و لذت مىبرد، اما كسانى كه ايمان به آخرت ندارند، نمىخواهند نام خدا را بشنوند و از شنيدن آن ناراحت مىشوند و مىخواهند حتى نام خدا در نزد آنان برده نشود. لذتبردن از ياد خدا و بحث درباره خداى يگانه و پرستش او متوقف است بر ايمان و يقين به آخرت، اگر يقين به آخرت نبود، انسان از ذكر خدا هم لذتى نمىبرد.
قرآن كريم در جاى ديگر، درباره كسانى كه ايمان به آخرت ندارند، مىفرمايد: فَالَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَة[4]؛ پس كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، دلهايشان انكاركننده است. اينان، اصلا دلشان وارونه است، دلشان كج است و نمىتوانند حقيقت را درك كنند. يا در جاى ديگر مىفرمايد كسانى كه يقين به آخرت ندارند كورند؛ زيرا براى كسى كه طالب حقيقت باشد