تأكيد داريم ـ خلاف نظر قرآن. پس درباره اين مسأله اساسى در فلسفه كه: «آيا واقعيتى در عالم وجود دارد يا همه چيز خواب و خيال است؟» قرآن جواب صريحى دارد و آن اين است كه بلى، حقايقى در عالم هست كه نمىتوان آنها را تصوراتى واهى و پوچ و ناشى از خواب و خيال دانست. اين پاسخى است كه قرآن نسبت به مهمترين و اساسىترين مسأله فلسفى عالم مىدهد. بنابراين، اگر سؤال كنند كه «آيا از ديدگاه اسلام، عالم داراى حقايقى هست يا همه چيز آن خواب و خيال است؟» ما به طور قاطع مىتوانيم پاسخ دهيم كه نظر قرآن اين است كه حقايقى در عالم وجود دارد. گرچه انسانها خيالات پوچ و تصورات باطلى نيز دارند و هر آنچه را كه فكر مىكنند معلوم نيست حقيقت هم داشته باشد، اما حقايقى هم هست كه بايد آنها را شناخت و به وجود آنها اعتراف كرد و آنها محور زندگى انسانى را تشكيل مىدهند.
4. مفهوم «حق»، راهى براى نفى شكگرايى و نسبيتگرايى (Relativism)
مسأله دوم در حوزه معرفتشناسى است و آن اين است كه بعد از آن كه پذيرفتيم در عالم حقايقى وجود دارد، سؤال بعدى اين است كه آيا انسان مىتواند اين حقايق را بشناسد؟ يك مسأله اين است كه آيا صرف نظر از شناخت ما حقيقتى وجود دارد يا اصلا حقيقتى وجود ندارد و همه چيز خواب و خيال است؟ پس از حل اين مسأله، پرسش بعدى اين است كه بر فرض وجود حقايقى در عالم، آيا ما هم مىتوانيم به آن حقايق پى ببريم و معرفت صحيحى نسبت به آنها پيدا كنيم، يا آنچه در حوزه معرفت و شناخت انسان واقع مىشود، نمىتواند ضمانتى براى صحت داشته باشد و ممكن است همه آنچه را كه ما درك كرده و به آنها تصديق مىكنيم و حتى بديهى مىشماريم دروغ و خطا باشد؟ آيا شناخت انسان به حقيقت تعلق مىگيرد يا هرچه در حوزه معرفت و شناخت انسان است ممكن است خلاف واقع باشد؟
در اين جا هم نظير سؤال اول، پاسخ قرآن مثبت است. البته بايد بين پرانتز اشاره كنم كه نظير سؤال اول كه گفتيم معناى اين كه حقايقى در عالم هست اين نيست كه هرآنچه را هم ما مىپنداريم حق است، در اين جا هم وقتى مىگوييم انسان مىتواند به حقيقت نايل شود معنايش اين نيست كه همه حقايق در دسترس همه انسانها قرار مىگيرد؛ بلكه ادعاى ما فقط در حدّ موجبه جزئيه است. طرف مقابل ما مىگويد: «هيچ معرفت صحيحى نمىتوانيم داشته باشيم.» گرايشهاى شكگرايانه، سپتىسيستى، اگنوستىسيستى و ساير مكاتبى كه در بحث معرفتشناسى محور افكارشان را شك و انكار حقيقت تشكيل مىدهد، مىگويند ما اصلا