بحث ما درباره «حقوق از ديدگاه اسلام» بود. اساسىترين مسأله در اين زمينه، اين است كه ريشه حق از كجاست و چگونه براى موجودى حق ثابت مىشود؟ اشاره كرديم كه اين مسأله از اصولىترين مسايل «فلسفه حقوق» است. از ديدگاه اسلام، ريشه حقوق، اراده تشريعى خداوند متعال است. در اين ميان، به فرمايشات مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) در «نهج البلاغه» و امام سجاد(عليه السلام) در «رساله حقوق» استشهاد كرديم، كه اصل همه حقوق «حق خدا» است. گفتيم كه تبيين اين مطلب نيازمند مقدمات و به اصطلاح فلسفه، نيازمند «اصول موضوعه» است. وقتى مىتوان اين مطلب را اثبات كرد و براى آن تبيين عقلانى نمود كه ما اولا به وجود خداى واحد متعال معتقد باشيم و ثانياً به ربوبيّت الهى و رابطه متقابل «ربّ و مربوب»، «خالق و مخلوق» و «مولا و عبد» بين خدا و انسان اعتقاد داشته باشيم.
عدهاى به خداى واحد معتقدند، ولى مىپندارند كه خدا جهان را آفريد و آن را به حال خود رها ساخت و ديگر نقشى در تدبير و اداره آن ندارد! درباره چنين افرادى بايد بگوييم اولا، توحيد را آنچنان كه در معارف صحيح اسلامى مطرح است، نفهميدهاند و ثانياً، اين مسأله را تنها بر اساس پذيرش وجود خدا نمىتوان اثبات كرد، بلكه بايد صفت ربوبيّت الهى را نيز قبول داشته باشند و معتقد باشند كه رابطه «خدا و انسان» رابطه «ربّ و مربوب» است و او صاحب اختيار، مالك و مدبّر جهان است.
براى اينكه اين مسأله به خوبى روشن گردد و نقطه ضعفهايى كه در افكار برخى وجود دارد، آشكار گردد، در يكى دو جلسه گذشته درباره رابطه «مالكيت و مملوكيت» يا «ربوبيت و مربوبيت» يا «مولويت خدا و عبوديت انسان» بحث كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر كسى واقعاً خدا را بشناسد، هيچ گريزى ندارد جز اينكه همه عالَم و از جمله انسان را مملوك طِلق و