قرارداد بيع حاصل مىشد؛ يعنى قراردادى بين مشترى و فروشنده كه بر اساس آن مشترى مقدارى پول يا كالا پرداخت مىكرد و در عوض نوكر را در اختيار مىگرفت. با اين قراردادِ بيع، ماهيت هيچ يك از افرد تغيير نمىكرد؛ نه ماهيت فروشنده، نه ماهيت خريدار و نه ماهيت غلام يا كنيز. اين افراد، همان اشخاص سابق بودند و هيچ تغييرى در ويژگىهاى تكوينى و وجودى آنان حاصل نمىشد، بلكه صرفاً يك قرارداد ساده بود. اين هم معاملهاى بود شبيه تمام معاملات ديگر كه فردى از بازار كالايى را براى خويش خريدارى مىكرد، كه با اين خريد، ماهيت شيىء يا كالا تغيير نمىكرد و تنها يك «جابهجايى» صورت مىپذيرفت. اين شيىء قبلا در اختيار فردى بود، و از اين بعد، فرد ديگرى مالك آن مىشد.
بنابر اين خريد و فروش برده يك «اعتبار» يا «قرارداد» بود كه در وجود خارجى «برده» يا «كالا» تأثير نمىگذاشت بلكه يك وضعيت يا اعتبار خاص بود كه نظام اجتماعى بردهدارى آن را پذيرفته بود. حال، شخصى كه مالك غلام يا كنيز مىشد، مالك چه چيزى مىشد؟ آيا مىتوانست او را جوان كند، يا اگر زشت بود مىتوانست او را زيبا گرداند؟! آيا مالك حيات او بود و مىتوانست عمر طولانى به او ببخشد؟! آيا ارباب مىتوانست با اراده خويش، يك برده فاقد هنر را به يك باره، به يك برده صاحب هنر و كمال تبديل نمايد؟! بديهى است كه مالكِ برده، توانايى چنين تصرفاتى را نداشت. او فقط در سايه يك قرارداد اجتماعى مىتوانست از كار و خدمات نوكر خويش استفاده نمايد.
3. تفاوت مالكيت خدا با مالكيت ارباب نسبت به برده
آيا كسى كه مالك حيات ديگران است و به آنان وجود و هستى بخشيده است، با مالكيت اعتبارى شخص نسبت به غلام و كنيز قابل مقايسه است؟! مالكيت خدا، يك مالكيت حقيقى است كه تمام شئون اشيا و موجودات را دربرمىگيرد. او مىتواند در موجودات هرگونه تصرفى بنمايد و تغييراتى را در آنان به وجود آورد؛ مثلا عمر انسان را طولانى يا كوتاه كند، فردى را زشت و ديگرى را زيبا بيافريند.
«مالكيت حقيقى» با «مالكيت اعتبارى» داراى چند تفاوت است: تفاوت اول اين كه، مالكيت حقيقى قابل فسخ و لغو نيست. همه موجودات تكويناً به خدا وابستهاند. هيچ موجودى در عالَم، از انسان و غير انسان، نمىتواند به حيات خويش ادامه دهد مگر اين كه