به جنبه اثباتى آن عنايت دارند و وقتى مىگويند: او حق دارد، يعنى: او قانوناً مجاز و مأذون است كه اين كار را انجام دهد.
2. ملاك ثبوت حق براى انسان
يكى از پرسشهاى اساسى فلسفه حقوق اين است كه حق چگونه براى كسى ثابت مىشود و آيا هر فردى مىتواند ادعا كند كه من حق انجام فلان كار را دارا هستم؟ اين پرسش، هم در مسايل فردى، هم در مسايل اجتماعى و نيز در مسايل بينالمللى مطرح است. امروزه در حقوق درياها اين مسأله به صورت بسيار جدّى مطرح است كه يك كشور به چه ميزان مىتواند در دريا تصرف نمايد. مثلا كشورى از آن طرف دنيا، به طرف ديگر مىآيد و به عنوان دفاع از منافع خويش لشكركشى مىكند و يا ناوها و كشتىهاى جنگى خود را مستقر مىسازد. با اين عمل، منطقه بحرانى و متشنج مىشود. با اين حال، در ادعاهاى خود مىگويند: ما حق داريم!
درباره منشأ حق از نظر عقلى، به اين نتيجه رسيديم كه در بعضى موارد همه عقلا قبول دارند كه حقى ثابت است و در پارهاى موارد ديگر، مشكوك ومحل اختلاف است و برخى ثبوت حق را مىپذيرند و برخى ديگر آن را رد مىنمايند. براى ارايه تحليل روشن از منشأ حق، ابتدا مىبايست مواردى را كه مورد قبول همه عقلا است، بررسى كنيم و ببينيم چه ملاك و معيارى براى «داشتن حق» در نظر مىگيرند.
قطعىترين حقى كه تمام عقلا از همه مذاهب و مكاتب گوناگون فلسفى و حقوقى بدان معتقدند، موردى است كه كسى دريك ماده خام ـ كه مالك ندارد ـ تصرف نمايد و با صرف انرژى و تحمل زحمت، تحولى در ماده خام به وجود آورد. ماده خام به خاطر ايجاد كيفيت و وضعيت جديد، داراى ارزش مبادله شده و يا بر ارزش آن افزوده مىگردد. در چنين حالتى شخص مذكور نسبت به اين ماده خام، حق پيدا مىكند؛ براى مثال، شخصى قطعه سنگى از بيابان برمىدارد و با حجارى و نقاشى روى آن، قطعه سنگ را به شكل يك اثر هنرى زيبا در مىآورد. با كار و تلاشى كه روى آن انجام داده،نسبت به اين اثر هنرىِ زيبا، داراى حق مىشود. اين امر مورد پذيرش همه عقلا است و در آن هيچ اختلافى نيست. حال كه حق پيدا شد آيا مالك مىشود، ياتنها داراى حق اختصاص و حق اولويت است؟ البته در اين امر اختلاف ديدگاه وجود دارد كه فعلا مورد نظر ما نيست، ولى به هر حال در اين كه حقى پيدا