ندارد، ممكن است به جهت امتحان، امر صورى و سطحى برخلاف آن صادر گردد، تا معلوم شد كه عبد براى انجام وظيفه چه مقدار آمادگى دارد.
اين جواب كم و بيش مورد قبول واقع شده، ولى به دنبال آن اشكالات دقيقى مطرح شده است؛ از جمله اين كه آيا حضرت ابراهيم(عليه السلام) مىدانست كه اين امر، يك دستور صورى و سطحى است و قرار است با آوردن فديه، اين تكليف ساقط گردد يا نه؟ همان طور كه مىدانيد وقتى به ذبح فرزند خويش اقدام نمود، خداى متعال گوسفندى به جاى حضرت اسماعيل(عليه السلام)فرستاد و آن را ذبح نمود و تكليف ذبح فرزند برداشته شد. اگر پيامبر خدا جريان را از قبل مىدانست، بنابراين اين تكليف، امتحان مهمى محسوب نمىشود؛ چون وقتى انسان بداند چنين تكليف سخت و دشوار، در موقع عمل از او برداشته مىشود، هر كس مىتواند اين كار را انجام دهد. چگونه اين داستان مىتواند مدح و ستايش خداى متعال نسبت به حضرت ابراهيم(عليه السلام) را به دنبال داشته باشد و اين كه او از امتحان بزرگ الهى سرفراز درآمد: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَؤُا الْمُبِينُ[1]؛ راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود.
آيا واقعاً از نظر عقلى، حضرت ابراهيم(عليه السلام) چنين تكليفى، يعنى ذبح يك انسان بىگناه را، جايز مىشمرد؟ آيا احتمال نمىداد كه خداى متعال به يك مسأله قبيح عقلى امر نموده است؟ در تمام شرايع، قتل نفس زكيه از بزرگترين گناهان است: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِ و لَعَنَهُ و اَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظيمـًا[2]؛ و هر كس، مرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است؛ در حالى كه جاودانه در آن مىماند؛ و خداوند بر او غضب مىكند؛ و او را از رحمتش دور مىسازد؛ و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.
آيا حضرت ابراهيم(عليه السلام) مىدانست كه كيفر قتل انسان بىگناه، خلود در جهنم است يا نه؟ آيا مىدانست احكام الهى تابع مصالح و مفاسد است و هيچ وقت خدا بر خلاف مصلحت حكمى نمىكند؟ در هر حال، با چه توجيه و منطقى به قتل فرزند خويش اقدام نمود؟
5. تحليل مصلحت فرمان ذبح
اين مسأله، بسيار پيچيده است، ولى به هر حال، در حدّ توان، توضيح نسبتاً سادهاى بيان مىكنيم: