روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد. حق حقيقى آن است كه خدا بدهد: فَريضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ سُبْحانَه[1]؛ حق واجبى كه خداى سبحان لازم شمرد.
تا خدا حقى را براى كسى قرار ندهد، هيچ كس از خودش هيچ حقى ندارد.
5. سخن برخى فيلسوف نمايان در مورد حق انسان مدرن
اين سخن را كه با برهان عقلى و دلايل نقلى تأييد مىشود، با سخنان تار عنكبوتى برخى فيلسوف نمايان اين عصر مقايسه كنيد كه مىگويند: انسان مدرن به دنبال گرفتن حق خود از خدا است. متأسفانه كسانى كه خود را روشنفكر مذهبى مىنامند ـ و اى كاش صريحاً خود را روشنفكر لا مذهب مىناميدند ـ معتقدند كه دوران تكليف در مقابل خدا گذشته است و اين امر مربوط به زمان بردهدارى مىباشد. در اين زمان انسان در پى كسب حق خويش از همه، حتى از خدا است. انسان مدرن بايد ببيند چه حقى بر خدا دارد. بايد از اينان پرسيد كه آيا انسان اين حقوق را از شكم مادر به همراه خويش آورده است؟! انسانى كه از قطره آبى آفريده شده، اين حق را از كجا آورده و چه كسى اين حق را به او داده است؟ مىگويند: فطرت اين حق را بدو بخشيده است؛ در اين حال، اين پرسش مطرح مىشود كه «فطرت» يعنى چه؟ آيا فطرت، غير از «فطرت اللّه» است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيِفًا، فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْهَا، لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[2]؛ پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمىدانند.
اگر فطرت همان چيزى است كه خدا قرار داده است، پس حق هم از ناحيه او عطا شده است و اگر فطرت به معناى «طبيعت منهاى خدا» باشد، اين طبيعت از خود چيزى ندارد كه به كسى بدهد.
منظور از «حقوق طبيعى» چيست؟ مىگويند: حقوقى است كه طبيعت به انسان مىدهد؛ مانند: حق حيات، حق آزادى، حق مسكن و...؛ در حالى كه طبيعت از خود چيزى ندارد كه به كسى بدهد. فقط فطرت به معناى «فطرت الله» مىتواند معناى صحيحى باشد. «فطرت الله» هم