اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين است كه هر حقى، كه در جايى، به نفع كسى و عليه ديگرى ثابت شود، بايد از «حق الهى» نشأت گرفته باشد. در بينش اسلامى هيچ كس ذاتاً حقى بر افراد ديگر ندارد، مگر خداوند كه ذاتاً و اصالتاً بر همه بندگان داراى حق است و اوست كه بر اساس اين حق، حقوقى را براى ديگران قرار داده است.
در اين بيان ما از روش استدلال تعبّدى سود جستيم؛ يعنى گفتيم اسلام چنين ديدگاهى دارد و دليل آن، سخن حضرت امام سجاد و سخن حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)است. البته اينگونه استدلال فقط براى كسانى خوب است كه قبلا امامت و عصمت اين بزرگواران را پذيرفته باشند. پس از حجيّت كلام آنان، اين استدلال براى ايشان معتبر خواهد بود.
3. برهان عقلى بر فرع بودن ساير حقوق نسبت به حق خداوند
اگر كسى بخواهد با صرف نظر از آيات و روايات و به اصطلاح با يك نگاه برون دينى به اين مسأله توجه نمايد، بايد ببيند عقل در اين باره چه مىگويد. آيا ما مىتوانيم با دليل عقلى كه براى هر عاقل منصفى قابل قبول باشد، اثبات كنيم كه اولين حق، حق خدا است و همه حقوق ديگر بايد از حق او نشأت بگيرد؟ در اينجا به طور طبيعى هر دليل عقلىاى اقامه شود، لااقل داراى يك پيشفرض است و آن اين كه وجود خدا را بپذيريم. اگر كسى بگويد: من اصلا خدا را قبول ندارم، و با اين حال بخواهد كه برايش اثبات كنيم همه حقها به حق خدا بر مىگردد، اين خواسته او منطقى نيست؛ چون وقتى ادّعا مىكنيم همه حقوق ريشهاش به حق خدا بازمىگردد، اين بدان معناست كه پذيرفتهايم اولا خدا وجود دارد و ثانياً داراى حق نيز مىباشد؛ آن گاه مىخواهيم ثابت كنيم كه ساير حقوق از حق خدا سرچشمه مىگيرد.
در هر حال، بحث اثبات خدا را بايد در جاى خود دنبال كرد. در اينجا فرض ما اين است كه پذيرفتهايم خدايى كه آفريننده جهان و انسان است وجود دارد. اكنون مىخواهيم با دلايل عقلى ثابت كنيم كه اولا خداوند بر بندگانش حق دارد و ثانياً ريشه تمام حقوق به حق خداوند بازمىگردد و هيچ حقى معتبر نيست جز آنچه خداوند قرار داده باشد.
الف) تحليل مفهوم حق
براى آن كه به روش عقلى و با صرف نظر از ادّله تعبدى و نقلى ثابت كنيم كه خدا بر بندگان