حاكم مقيد به اجراى احكام شرع باشد. و طبق اين معنا همه حكومتهايى كه از صدر اسلام تا كنون در مناطق مختلف جهان در جوامع مسلمان تشكيل شده است «حكومت دينى» ناميده مىشوند.
شكى نيست كه معناى سوم حكومت دينى طبق معيار و موازين عقيدتى ما معناى صحيح و قابل قبول نيست بلكه در نظام عقيدتى اسلام حكومت دينى است كه تمام اركان آن دينى باشد يعنى به معناى اول از معانى حكومتى دينى، دينى باشد. امّا معناى دوم «حكومت دينى»، در واقع «بدل اضطرارى» حكومت دينى مقبول است نه اينكه حقيقتاً حكومت دينى باشد يعنى در صورت عدم امكان تحقق حكومت به معناى اول به ناچار به سراغ حكومت دينى به معناى دوم مىرويم.
توضيح اينكه وقتى شرائط بگونهاى بود كه حكومت دينى به معناى اول قابل تحقق نبود: از ميان اشكال مختلف حكومت، «حكومت دينى» به معناى دوم اضطراراً پذيرفته مىشود براى تبيين معناى «اضطرار» به اين مثال توجه كنيد. از نظر فقه اسلامى، خوردن گوشت مرده حرام است. لكن اگر مسلمانى در شرائطى قرار گرفت كه بخاطر گرسنگى مشرف به مرگ است و مقدارى گوشت مرده در اختيار اوست. در اينجا فقها به استناد ادله شرعى فتوا مىدهند كه خوردن گوشت مرده به مقدارى كه از مرگ نجات پيدا كند جايز است در اين صورت گفته مىشود چنين شخصى مضطرّ به خوردن گوشت مرده است.
در بحث كنونى هم در شرائطى كه تحقق حكومت دينى واقعى امكان ندارد مسلمانان مضطر هستند كه حكومتى را تشكيل دهند كه «دينى» به معناى دوم است. پس در هر شرائطى نمىتوان حكومت دينى به معناى دوم را تجويز كرد همانگونه كه خوردن گوشت مرده در هر شرائطى تجويز نمىشود. اگر مردم اضطرار داشته باشند در آن هنگام مىتوانند به حكومت دينى به معناى دوم اكتفا كنند. چرا كه در حكومت دينى به معناى دوم تا حدودى احكام الهى اجرا مىشود و همين اندازه بهتر از حكومتى است كه مطلقاً اعتنايى به احكام الهى ندارد.
2. مراد از حكومت ولايى چيست؟
عناوينى مانند حكومت اسلامى و حكومت ولايى، در ميان ما داراى معنايى روشن است، زيرا ما مسلمان هستيم و حكومت را در مرحله نخست از آنِ خدا مىدانيم؛ بايد بررسى كنيم خدا چه كسى را بر ما حاكم كرده است.
بديهى است خداوند بر اساس حكمتش از ابتداى آفرينش انسان، در هر زمان