ج. كار كردن زنان در بيرون از خانه، مانع از آن شد كه بتوانند به كارهاى خانه چنانكه بايد و شايد رسيدگى كنند و همين ضعف، سبب بروز اختلافهاى خانوادگى شد. از طرفى، استقلال اقتصادى و داشتن درآمد هم سبب جسورتر شدن زنان شد و بيم آنان را از متاركه و طلاق كاهش داد؛ در نتيجه، دامنه نزاعهاى خانوادگى گسترش يافت. ناگفته پيدا است كه پيامد تشديد اين گونه اختلافها، در غالب موارد چيزى جز طلاق و جدايى زن و شوهر نيست.
د. يكى از نتايج نهضتهاى طرفدار زنان، منع تعدّد زوجها بود. گفتند و نوشتند كه بيش از يك زن داشتن، بىحرمتى به شخصيت زنان و سبب تضييع حقوق آنان است؛ پس نبايد به مرد اجازه داد كه همسر ديگرى برگزيند. نتيجه ديگر، منع ازدواج موقّت بود كه آن هم با استدلالهايى مشابه به كرسى نشست. از دست به دستِ هم دادنِ چند عاملِ همجنسبازى، ازدياد طلاق، ممنوعيّت چند همسرى و منع نكاح موقّت، آنچه حاصل شد، فقط افزايش سريع تعداد دختران شوهر نكرده و زنان بيوه بود. اين امر در كشورهايى كه به جنگهاى شديد داخلى يا برون مرزى مبتلا مىشدند و تعداد فراوانى از مردانِ خود را از دست مىدادند، شكل مصيبتبارتر و چاره ناپذيرترى به خود مىگرفت و از صورت امر موقّت و گذرا خارج مىشد.
هـ. مردان كه از چند همسرى و نكاح موقّت به شدّت منع شده بودند، وقتى با يك زن، غريزه جنسى خود را اشباع شده نمىيافتند، چارهاى جز رفيقهبازى نمىديدند؛ از همين رو، ارتباطهاى نامشروع جنسى با دختران و زنان بىشوهر و حتّى زنان شوهردار رايج شد. تحقيقهاى آمارى خود غربيان، بيانگر اين واقعيت دردآور است كه اكثريّت قريب به اتّفاق مردان، در جوامع غربى، به يگانه زن قانونى خود بسنده نمىكنند و با دختران و زنان ديگر سر و سرّى دارند.
و. ارتباطهاى جنسى نامشروع، سبب گسيختگى علايق خانوادگى، فروپاشى و انهدام كانون گرم خانواده و پيدايش اطفال نامشروع و بىسرپرست مىشود.
آشفتگىهاى روانى و اجتماعى ناشى از به اصطلاح آزادى زن، محدود به اين موارد نيست. آنچه گفتيم، فقط مشتى از خروارها مشكل و مصيبتهايى است كه تمدّن غرب را زير بار خود به ستوه آورده است؛ به همين جهت، فعّاليتهاى روزافزونى كه در جوامع غربى و به ويژه به وسيله زنان، ضدّ اين «حقوق و آزادىهاى زن» صورت مىپذيرد، به هيچ وجه دور از انتظار نيست. امروزه زنان كشورهاى غربى به طور جدّى از حكومتهاى خود مىخواهند كه تعدّد