پيش مىآيد كه پس از مشورت هم حل نمىشوند. ادامه اين مشكلات، سبب از بين رفتن آسايش خانواده و مودّت دو طرف مىشود؛ از اين رو، براى پيشگيرى از متلاشى شدن زندگى خانوادگى لازم است براى اينگونه مشكلها كه كم و بيش در خانوادهها پديد مىآيند، چاره ديگرى انديشيده شود.
از نظر حقوقى، خانواده همانند هر اجتماع ديگرى به سرپرست نياز دارد و از آنجا كه اسلام، خانواده را اساس جامعه مىداند، توجّه فراوانى به پىريزىِ درست بنيان خانواده دارد تا از اين رهگذر، استحكام و سلامت جامعه را تضمين كند؛ به همين جهت قرآن مىفرمايد:
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛[1] مردان، سرپرست و نگهبان زنانند.
در خانواده، زن و فرزندان بايد سرپرستى مرد را بپذيرند و غير از جنبه قانونى و حقوقى، از نظر اخلاقى نيز رعايت حدود و احترام پدر خانواده بر همسر و فرزندان لازم، و حلّ بسيارى از مشكلهاى زندگىِ خانوادگى در گرو اجراى اين اصل است؛ البتّه معناى اين اصل، مطلق بودن فرمانروايى مرد در محيط خانواده نيست؛ بلكه بر مرد لازم است كه از حقّ سرپرستى خود سوء استفاده نكند و جز در محدوده شرع و در چارچوب حقّ سرپرستى كه در قانون اسلام آمده، گامى بر ندارد؛ چنانكه بر زن نيز لازم است ، محيط عاطفى خانواده را با خود سرى بر هم نزند و با احترام متقابل به مرد، از پاشيده شدن خانواده جلوگيرى كند.
5. اصل صلح و سازش: گاهى كار به جايى مىرسد كه يكى از همسران (دست كم از ديد همسرش) رفتارى خارج از منطق، عقل و انصاف را در پيش مىگيرد؛ حال يا به واقع بىمنطق است يا چنين نيست؛ بلكه به گمان همسرش او شخص لجوجى است كه مىخواهد حرف خود را به كرسى بنشاند. در هر دو حال، طبيعى است كه پيوند آن دو در معرض از هم گسيختگى قرار مىگيرد و بنيان خانواده سست مىشود. در چنين وضعيّتى، اسلام دستور مىدهد تا آنجا كه ممكن است بايد كوشيد تا پيوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بين نرود؛ هرچند لازم باشد كه يك طرف براى حفظ خانواده، در برابر طرف ديگر انعطاف بيش از معمول نشان دهد و حتّى از حقّ مسلّم خود بگذرد. خداوند متعالى مىفرمايد: