بنابراين، در تعريف اسلام به عنوان يگانه دين حق،[1] مىتوان گفت: «اسلام عبارت است از مجموعهاى از باورهاى قلبى ـ كه برآمده از امور فطرى و استدلالهاى عقلى و نقلى است ـ و تكاليف دينى كه از سوى خداى متعال بر پيامبر اسلام ،صلى الله عليه و اله، و به منظور تأمين سعادت دنيوى و اخروى بشر نازل شده است». اين تكاليف تمامى امورى را كه به نحوى در سعادت دنيا و آخرت انسان نقش دارد در بر مىگيرد.
اين تعريف از دين، و به ويژه دين اسلام، نزد مسلمانان تعريفى شناخته شده و مقبول است.
ب) تعريف فرهنگ
جامعه شناسان براى واژه «فرهنگ» حدود پانصد معنا ذكر كردهاند كه پرداختن به تك تك آنها و بررسى نقاط قوّت و ضعف هر يك از آن معانى و مقايسه آن با دين بسى دشوار خواهد بود. ما در اينجا سه گونه تعريف ـ كه هر يك از اين گونهها شامل تعداد زيادى از تعاريف مىشود ـ را پيش مىكشيم، سپس رابطه دين با هر يك را بررسى خواهيم كرد.
در برخى تعاريف، فرهنگ در برگيرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهاى متأثر از اين سه، و همچنين آداب و رسوم و عرف يك جامعه معين تعريف مىشود. در گونهاى ديگر از
[1] در چرايى اين كه «دين حق بيش از يكى نيست» بايد گفت: همان گونه كه گذشت دين داراى دو بخش باورها و رفتارهاى متناسب با آنهاست و باورها در حقيقت حكايت از واقعيّاتى دارد كه عالم تكوين را پُر كرده است؛ يعنى، براستى در عالم هستى خدايى يگانه با چنان ويژگىها، انبيايى كه حقيقتاً از سوى آن خدا مأموريّت هدايت بشر را يافتهاند و عالمى پس از اين جهان، به نام آخرت، وجود دارند و اين امور همگى نتيجه كاوشهاى ژرف عقلانى در عالم هستى است كه به تأييد فطرت و كتب آسمانى تحريف ناشده ـ از جمله قرآن كريم ـ نيز رسيده است.
از سوى ديگر خداى متعال كه غرضش از خلقت انسان، به خير و كمال رسيدن بشر است، احكام و تكاليف را به گونهاى وضع كرده است كه با انجام هر يك از آنها مصلحتى از مصالح انسان برآورده گردد و گامى در راه كمال انسانى برداشته شود، و به اصطلاح «احكام تابع مصالح و مفاسد واقعيّه هستند» و با تحريف و تغيير اين احكام بطور قطع راه رسيدن به آن مصالح و كمالات نيز بسته مىشود، و اين با غرض خداى متعال از خلقت در تضاد خواهد بود.
از اين رو، دين مادام كه برخوردار از اين دو بخش آن هم به دور از هر گونه تحريف باشد، دين حقّ خواهد بود و چون اديان همگى از سوى خدا هستند و عالم را نيز واقعيّاتى يكسان تشكيل مىدهد، پس امكان وجود دو دين حقّ در بستر زمان ـ كه در عين حال با هم تنافى در همه يا برخى اجزاء داشته باشند ـ وجود ندارد.