حقايق را تا اندازهاى شناخت. اما همه آيات قرآن اينگونه نيست كه قابل فهم عمومى نباشد. از اين رو با همين الفاظ و مفاهيم مىتوان تا اندازهاى مراد خداوند را شناخت، اما شناخت كامل ـ در حدّى كه براى بشر ممكن است ـ راه ديگرى دارد كه بدان اشاره كرديم.
تمثيلى بودن مطالب قرآن
در قرآن كريم و متون روايى، مطالبى از قبيل استعاره و تشبيه و تمثيل داريم؛ مانند اين آيه: وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثا؛[1] مثل زنى نباشيد كه رشته خود را پس از محكم تابيدن باز گشود (و پنبه كرد). شايد چنين زنى اصلا در عالم نبوده و اين مطلب تنها براى مثال بيان شده است. يا در جاى ديگرى آمده است: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا؛[2]مَثَل آنان كه (عمل كردن به) تورات بر آنها نهاده شد و آنگاه آن را برنداشتند (و به كار نبستند) مَثَل الاغى است كه كتابهايى را حمل مىكند. برخى از مدعيان تعدد قرائتها مىگويند، با وجود چنين مثالهايى در قرآن چگونه مىتوان ساير آيات قرآن را از اين شيوه بيانى خارج دانست و آنها را بر معانى حقيقى حمل كرد؟ شايد مراد از «خدا» و «قيامت» و «بهشت» و «جهنم» نيز معانى مجازى باشد!
در پاسخ بايد بگوييم، درست است كه قرآن مشتمل بر چنين مواردى است و خود نيز در برخى موارد به مثال بودن مطلبى كه ذكر مىكند تصريح فرموده، اما اين به معناى تمثيلى بودن همه آيات نيست. اگر كسى در گفتار يا نوشتار