رغبت حاضر شدهاند نه يك قدم بلكه صد قدم به اسلام نزديك شوند و فقط يك امر به ظاهر سادهاى را مىخواهند نپذيرند. قرآن اين جا مىفرمايد پيامبر اسلام با آن همه عظمتش نزديك بود كمى در رد كردن پيشنهاد آنان ترديد كند، نه آن كه بپذيرد، بلكه مىخواست رد كند اما ته دلش يك مقدار بسيار كمى هم تمايلى نزديك بود پيدا شود: «و لَوْلاَ اَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلا؛[1]و اگر تو را استوار نمىداشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى.» اگر تمايل پيدا مىكرد چه مىشد؟ پاسخ بسيار شديداللحن است: «اِذاً لاََذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَوةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً؛[2]در آن صورت، حتماً تو را دو برابر [در] زندگى و در برابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانديم، آن گاه در برابر ما براى خد ياورى نمىيافتى.» اگر فقط كمى تمايل پيدا كرده بودى، در دنيا و آخرت تو را دو برابر ديگران عذاب مىكرديم و هيچ كس هم نمىتوانست به فرياد تو برسد.
بنده و شما كه جاى خود دارد، مسأله انكار دين و كوتاه آمدن در احكام آن، چيزى است كه حتى از جانب شخص پيامبر هم امكان ندارد و اگر بر فرض محال، چنين چيزى از ايشان هم صادر شود با شدت هر چه تمام تر برخورد خواهد شد و خداى متعال، در اين مسأله با كسى تعارف ندارد.
و اما مسأله معادل سازى ديه كه در سؤال آمده بود، آن را هم بايد بگوييم چيزى نيست كه ما از پيش خودمان درست كرده باشيم، بلكه اين مسأله در خود روايات آمده و از ابتدا وجود داشته و در آن زمان هم فقط شتر معيّن نشده بود بلكه مىتوانستند به جاى شتر، طلا و نقره، كه پول آن زمان بود، بدهند.