انسان ها جاذبه داشته و آنها را به طرف خود مىكشاند، يا به گونهاى است كه دافعه داشته و باعث دورى و فاصله گرفتن آنها از اسلام مىشود، و يا در مجموعه معارف اسلام، هم عناصرى وجود دارد كه خوشايند نوع انسان ها است و آنها را جذب مىكند و هم عناصرى وجود دارد كه نوع مردم آن را نمىپسندند و باعث دفع آنان مىگردد.
معناى سوم هم اين است كه ببينيم اسلام، چه براى دعوت غير مسلمانان به اسلام و چه براى رشد و تربيت كسانى كه مسلمان شده اند، چه روش هايى را به كار مىبندد؟ آيا فقط از روش جاذبه دار استفاده مىكند يا فقط از روش هاى دافعه دار و يا اين كه هر دو روش مشاهده مىشود؟
تكامل انسان در گرو جاذبه و دافعه
قبل از آن كه به بررسى هر يك از اين سه معنا بپردازيم، ابتدا اين سؤال را مطرح مىكنيم كه براى انسان به عنوان يك موجود متحرك و پويا كه در مسير تكامل خود هدفى را در نظر مىگيرد و براى رسيدن به آن تلاش مىكند، آيا اصولا نيروى جاذبه، بيشتر و بهتر در اين مسير به او كمك مىكند يا نيروى دافعه و يا هر دو؟
پاسخ به اين سؤال چندان مشكل نيست و با كمى تأمل و تحليل مىتوان به آن دست يافت. اگر موجوداتى را كه از نوعى حيات، اعم از حيات نباتى، حيوانى و انسانى، برخوردارند مورد بررسى قرار دهيم، مىبينيم همه آنها، هم احتياج به جاذبه و هم احتياج به دافعه دارند. اولين ويژگى هر موجود زندهاى تغذيه است. همه موجودات زنده براى رشد و ادامه حيات خود نياز به تغذيه دارند، و تغذيه بدون جذب نمىشود؛ يعنى براى تغذيه بايد موادى از خارج جذب شود و وارد بدن گردد. همچنين جذب هر چيزى براى موجود زنده مفيد