مسأله خود نياز به بحث مستقلى دارد كه فعلا در صدد آن نيستيم.
تا اين جا با توضيحاتى كه داديم مفهوم جاذبه و دافعه كه در عنوان بحث ما آمده، تا حدودى روشن شد، اما موضوع بحث ما جاذبه و دافعه در اسلام است، بنابراين بايد منظورمان از «اسلام» را هم روشن كنيم. اسلام از نظر ما، مجموعهاى از باورها (عقايد)، ارزش ها و احكام است و هم مسائل اعتقادى، هم مسائل ارزشى و هم قوانين فردى و اجتماعى را شامل مىشود. وقتى مىگوييم اسلام چنين و چنان است، منظور از اسلام، مجموعه اين باورها و ارزش ها و احكام است. در اين بحث هم وقتى مىگوييم جاذبه و دافعه در اسلام، يعنى جاذبه و دافعهاى كه در اصول و مبانى اعتقادى، اصول و مبانى ارزشى و قوانين و مقررات اسلام وجود دارد. در بخش عقايد، جاذبه داشتن اسلام به اين معنا است كه عقايد اسلامى، موافق فطرت حقيقت جوى انسان است؛ يعنى عقايدى است كه بر اساس حقايق هستى استوار است و چون فطرت انسان طالب حقيقت است، اين عقايد با فطرت انسان سازگارى داشته و مىتواند براى او جاذبه داشته باشد. به هر حال، جاذبه و دافعه مربوط به عقايد اسلامى فعلا در اين بحث مد نظر نيست و آن چه در اين جا مهم تر است جاذبه و دافعه مربوط به ارزش ها و احكام اسلام، به ويژه جاذبه و دافعه مربوط به احكام تكليفى و دستورى اسلام است و بيشتر مىخواهيم ببينيم آيا مجموعه ارزش ها و احكام اسلامى، براى انسان جاذبه دارد يا دافعه؟
آيا فرض دافعه در مورد اسلام ممكن است؟
ممكن است اين سؤال به ذهن بيايد كه اگر مجموعه معارف اسلام، بر اساس فطرت انسان تنظيم شده پس طبيعتاً بايد براى او جاذبه داشته باشد، چگونه مىتوان دافعه براى آن تصور كرد؟