كه عبادتى كه مشترك بين همه اديان باشد نداريم و گرچه مثلاً در اديان آسمانى نماز وجود دارد ولى ماهيت آن به كلى متفاوت است، بنابراين نه خداى مشتركى باقى مىماند، نه پيامبرى و نه عبادتى. پس كجاست آن عناصر مشترك بين تمامى اديان، تا به عنوان دين واحد جهانى به آن ايمان آورده و رستگار شويم؟!
عرضه اصول مشترك اخلاقى به عنوان دين واحد جهانى
براى آن كه سستى و بى مايه بودن اين نظريه را هر چه بيشتر روشن نماييم، باز هم تنزل كرده و مىپذيريم با وجود آن كه در باب خدا و نبوت و امامت نتوانستيم به وجه مشتركى برسيم، اما مىتوانيم دين واحد جهانى را براساس مشتركات اخلاقى اديان پيشنهاد كنيم. به عبارت ديگر، ممكن است كسى بگويد منظور من از دين واحد جهانى و مشتركات بين اديان، يك سرى اصول اخلاقى نظير حسن عدالت و راستگويى و امانت دارى و قبح ظلم و دروغ و خيانت است كه همه اديان و مردمان بر آنها توافق دارند. مجموع همين اصول اخلاقى مشترك مىتواند همان دين واحد جهانى باشد كه در پى آن هستيم. اين طرح چه اشكالى دارد؟
پاسخ اين است كه اولا بر اساس اين طرح، دين مترادف با اخلاق مىشود؛ و مجموعه چند اصل اخلاقى صرف را دين ناميدن، امرى خلاف اصطلاح رايج و معمول بين مردم و عقلاست. در همه لغت ها و فرهنگ ها، دين غير از اخلاق و اخلاق غير از دين است و دو لغت و واژه جداگانه براى آنها وجود دارد و هيچ فرهنگ لغتى، به هيچ زبانى، دين و اخلاق را به يك معنا ندانسته است. تأييد بيشتر مطلب هم اين است كه بسيارند افراد بى دين و لامذهبى كه تصريح مىكنند اعتقادى به هيچ دين و مذهبى ندارند اما در عين حال مىبينيم