اصلى دين، همين مشتركات است و آن اختلافات، شاخ و برگ هاى اين درخت هستند كه هر كس بنا به سليقه و خوشايند خود يكى از آنها را برگزيده است.
اين سؤال در واقع تفسير چهارمى است از پلوراليسم دينى در بعد نظرى و با سه تفسيرى كه در جلسه قبل مطرح كرديم تفاوت دارد و لازم است در اين جا به بررسى آن بپردازيم.
بررسى نظريه تأسيس دين واحد جهانى
به نظر ما اين فرضيه، هم از نظر محتوا و متن متناقض است و هم اين كه دليلى بر اثبات آن وجود ندارد. به اصطلاح فنى و علمى، اين فرضيه، هم از نظر ثبوتى و هم از نظر اثباتى اشكال دارد و قابل پذيرش نيست.
از نظر ثبوتى و محتواى خود نظريه، اشكال آن اين است كه چنين مشتركاتى، يا بين اديان موجود يافت نمىشود و يا اگر هم بتوان به مشتركاتى رسيد، آن قدر مبهم و كلى و انگشت شمار است كه نمىتوان نام دين بر آن نهاد. توضيح اين كه:
در بين اديان و مذاهب موجود، ما چهار مذهب اسلام، مسيحيت، يهوديت و زرتشتى را اديان آسمانى مىدانيم، گر چه معتقديم در سه مذهب مسيحيت، يهوديت و زرتشتى تحريف هايى بوجود آمده و اديان موجود، غير از آن چيزى است كه از جانب خداوند نازل شده و تفاوت هايى با آنها دارد. به هر حال، در نظر ابتدايى تصور مىشود كه در ميان اين چهار دين مشتركاتى وجود دارد كه مىشود آنها را اخذ كرد؛ مثلاً به نظر مىرسد اصل اعتقاد به خداوند در بين همه آنها مشترك است. اما با كمى دقت معلوم مىشود كه اين گونه نيست و حتى نسبت به اين مواردى كه به نظر مىرسد مورد اتفاق همه اديان باشد، اختلافات اساسى بين آنها وجود دارد. در مورد همين اصل اعتقاد به وجود خدا كه در