مطلق مىشود؛ يعنى پلوراليسم دينى هميشه مصداق ليبراليسم هست اما هر ليبراليسمى مصداق پلوراليسم دينى نيست. به عنوان مثال، ليبراليسم سياسى مصداق ليبراليسم هست اما مصداق پلوراليسم دينى نيست.
البته اگر پلوراليسيم را، همچنان كه در جلسات گذشته اشاره كرديم، حتى در زمينه هاى ديگر مثل پلوراليسيم سياسى، اقتصادى، معرفت شناختى هم مطرح كرديم، آن گاه رابطه بين ليبراليسم و پلوراليسم، تغيير مىكند.
به هر حال صرف نظر از سير تاريخى و خاستگاه شكل گيرى اين دو مفهوم، رابطه آنها به صورتى است كه توضيح داده شد. اما از نظر تاريخى ظاهراً تفكر ليبراليسم مقدم بر پلوراليسم و حتى سكولاريسم بوده است.
مرورى دوباره بر انگيزه پيدايش انديشه پلوراليسم دينى
در مورد انگيزه پيدايش تفكر پلوراليسم در جلسات قبل مطالبى طرح شد و اشاره كرديم كه يكى از انگيزه هاى مهم آن، پايان دادن به جنگ و خون ريزى هاى ناشى از اختلافات دينى بوده و اولين بار هم در مسيحيت مطرح شد. همان طور كه مىدانيد پس از آن كه مارتين لوتر، كشيش آلمانى، مذهب پروتستان را در مسيحيت پايه گذارى كرد و جمع نسبتاً كثيرى از مسيحيان هم به مرور از او تبيعت كردند، جنگ ها و درگيرى هاى خونينى بين كاتوليك ها و پروتستان ها آغاز شد و ادامه يافت و هنوز هم در برخى كشورها نظير ايرلند همچنان ادامه دارد. قبل از آن هم منازعاتى بين پيروان دو فرقه ديگر مسيحيت، يعنى ارتدوكس ها و كاتوليك ها وجود داشت.
برخى از علما و متكلمين مسيحى، براى پايان دادن به اين نزاع هاى فرقه اى، نظريه پلوراليسم را در مسيحيت مطرح كردند و گفتند همين كه مسيحى باشيم براى نجات و رستگارى كافى است و تفاوتى بين ارتدوكس و كاتوليك و پروتستان وجود ندارد.