جهة ما يحدس الحدَّ الأوسطَ في القياس ـ مثلا ـ معلّماً و من جهة ما يستفيد النّتيجةَ من القياس متعلّماً.
و التّعليم و التّعلّم بالذّات واحدٌ و بالإعتبار اثنان. فإنّ شيئاً واحداً ـ و هو انسياقٌ مّا إلي اكتساب مجهول بمعلوم ـ يُسَمّي بالقياس إلي الّذي يحصل فيه تعلُّماً، و بالقياس إلي الّذي يحصل عنه ـ و هو العلّة الفاعلة ـ تعليماً، مثل التّحريك و التّحرك.
ترجمه
تعليم و تعلّم ذهني و فكري آن است كه از راه قولي مسموع و يا معقول به دست ميآيد كه ميتواند موجب اعتقاد يا رأي و يا تصوّري شود كه قبلا نبوده است.
اين تعليم و تعلّم ذهني گاه بين دو انسان است و گاه در يك فرد از دو جهت محقّق ميشود، مثلا از جهتي كه در يك قياس، حدّ اوسط را حدس ميزند «معلّم» و از جهتي كه نتيجه را به دست ميآورد «متعلِّم» است.
و تعليم و تعلّم، ذاتاً واحد و اعتباراً دو تا هستند. يعني در حقيقت شيء واحدي ـ كه همان انتقال از معلوم به مجهول و اكتساب مجهول است ـ در مقايسه با كسي و يا قوهاي كه در او حاصل ميشود تعلّم، و نسبت به كسي يا قوهاي كه از او حاصل ميشود ـ كه همان علت فاعلي است ـ تعليم خوانده ميشود، مثل تحريك و تحرّك.
فرق ذهني با فكري و مسموع با معقول
ذكر فكري پس از ذهني از قبيل ذكر خاصّ بعد از عامّ است، چراكه شيخ(رحمه الله) در مباحث بعدي تصريح ميكند كه ذهني به سه قسم: فكري، حدسي و فهمي تقسيم ميشود. و مراد از قول مسموع، قول ملفوظ در برابر معقول است خواه به صورت تصوّر باشد و خواه به صورت تصديق، اوّلي در باب تعريف مطرح ميشود و دوّمي درباب استدلال.
در اينجا ممكن است سؤالي مطرح شود كه اگر بر اساس نظر مشّائين «أن يفعل» و «أن ينفعل» را دو مقوله و از جمله ماهيات و معقولات اُولي دانستيم، چگونه ميتوانيم تعليم و تعلّم را ذاتاً يكي بدانيم؟ بلكه بايد بر اساس مبناي خود، آنها را از دو مقوله متباين به شمار آوريم. مگر اينكه همانند بعضي از اهل تحقيق، اين دو را مقوله نشماريم واز معقولات ثانويّه فلسفي به حساب آوريم.