شهرت) كه حقاند. و نسبتِ قضيه مشهور و شنيع در قياسات جدلي، شبيه نسبتِ حق و باطل در قياسات برهاني است. پس خطا در برهان به اين است كه مقدّمه آن، صادق نباشد و در جدل به اين است كه مشهور نباشد. و مغالطه برهاني، گاهي ناشي از اشتباه مستدلّ است و گاهي براي آزمايش و امتحان صورت ميگيرد و گاهي به قصد شرارت و از روي خبث باطن انجام ميشود.
مغالطه در برهان و جدل
بحث در اين فصل پيرامون مبدأ برهان بود. يكي از شرايط مواد و مقدّمات برهان «ضروري» بودن آنها است. اگر كسي بخواهد در برهان مغالطه كند، ميبايست از مقدّماتي استفاده كند كه ضروري الصدق نباشند، بلكه بعكس ضروري الكذب باشند. يعني همانگونه كه مقدمه برهانِ غير مغالطي ميبايست واجبالصدق باشد، مقدّمه برهانِ مغالطي ميبايست ممتنعالصدق باشد تا نتيجه كاذب بدهد. البته ممكن است هردو مقدّمه كاذب باشند و يا يكي ازآنها كاذب باشد كه در هر دو صورت نتيجه كاذب خواهد بود. خلاصه آنكه در مغالطه برهاني، نتيجه حتماً كاذب است.
براي مغالطه در جدل، ميبايست از مقدّماتي استفاده كنيم كه غير مشهور يعني شنيع باشند خواه في حد نفسه صادق باشند يا نباشند. چهبسا قضيهاي مشهوره باشد و در عين حال كاذب نيز باشد، در اين صورت اگر چنين قضيهاي در قياس قرار گيرد جدل صحيح خواهد بود و نه مغالطه در جدل. وقتي مغالطه در جدل محقق ميشود كه از مقدّمات غير مشهوره ـ و لو صادق ـ به جاي مشهوره ـ و لو كاذب ـ استفاده شود.
استفاده از مقدّمات ممكنه در برهان
اين عبارت كه «..إلاّ ان يكون المطلوب أمراً ممكناً فيكون القياس عليه من الممكنات» اشاره به يك نكته مهم است و آن اينكه ميتوان از مقدّمات ممكنه نيز قياس برهاني تشكيل داد و اينكه گفتهاند مقدّمات برهان، حتماً ميبايست از قضاياي ضروريه باشند، كليّت ندارد و فقط در براهين علوم ضروري و كلّي، مثل رياضيات و منطق و فلسفه و... اين شرط لازم است و الاّ در آنجا كه مطلوب و نتيجه مورد نظر ما خود، قضيهاي امكاني باشد، ميتوان از مقدّمات ممكنه استفاده كرد و اين جهت امكاني، به برهانيت قياس، ضرري نميرساند.