است و امري است كه انسان آن را در مقام اقامه برهان ـ از آن حيث كه هنوز اثبات نكرده ـ به كار ميگيرد.
برخي از روي بدفهمي چنين پنداشتهاند كه مراد از اصل موضوع، مطلبي است كه با كمترين توجه واضح ميگردد و مراد از مصادره، مطلبي است كه با تأمل اندك معلوم نميشود. در پندار اينان گويا اصل موضوع آن است كه متعلم با كمي تفكر ميتواند به حقيقت آن برسد ولي در مصادره، چنين چيزي نيست؛ امّا اين پندار، نادرست است و مطلب اينگونه نيست.
برداشت نادرست از تعريف مصادره و اصل موضوع
برخي از ترجمه پيچيدهاي كه از كلام ارسطو شده، چنين برداشت كردهاند كه گويا ارسطو ميخواهد بگويد اگر قضيهاي براي متعلّم با اندك تأمل روشن شود «اصل موضوع» ناميده ميشود و اگر اثباتش مشكل باشد «مصادره» است. شيخ(رحمه الله) اين برداشت را نادرست ميداند و در برابر اين گروه ميفرمايد: شما كه ميگوييد اصل موضوع آن است كه با اندك تأمل فهميده ميشود آيا منظورتان اين است كه فهم معناي لفظ و مفردات قضيه، محتاج تأمل است؟
اگر اين باشد، در بديهيات نيز به چنين تأملي، اندكي نياز هست و چهبسا در پارهاي بديهيات، تصور مفردات آنها تأمل و دقت فراواني بطلبد. آيا در اين صورت، بديهيات نيز جزء اصول موضوعه يا مصادرات محسوب ميشوند؟! و امّا اگر منظورتان اين است كه اصول موضوعه براي تصديق، محتاج حدّ وسط ساده و روشني هستند امّا مصادرات، اوساطي دقيق و مشكل دارند، در اين صورت ميبايست هر قضيهاي را كه محتاج حد وسط ساده و واضحي است از اصول موضوعه بدانيد و حال آنكه چهبسا قضيه مذكور از مسائل يك علم باشد نه از مبادي آن. مثلا در حساب و هندسه مسائلي هست كه نظري بوده، در عين حال داراي حد وسط روشني هستند، آيا اينها را ميبايست از اصول موضوعه حساب و هندسه به شمار آورد؟ چنين چيزي صحيح است، چون اينها مبتني بر مقدمات و اصول موضوعه ديگري هستند، نه اينكه خود از اصول موضوعه باشند و اگر هم از اصول موضوعه باشند و هم از مسائل، مستلزم دور خواهد بود.
حاصل آنكه: تفسير فوق از معناي اصل موضوع و مصادره و فرق آنها در كلام ارسطو نادرست است و مراد ارسطو از اين دو مصطلح، همان است كه پيشتر گذشت.
دو نكته ديگر كه در اينجا شيخ(رحمه الله) بدانها اشاره ميكند، يكي اين است كه يك قضيه واحد