قبلا بالقوّه به آن نسبت داده ميشود.) و هرگز كسي انكار نميكند كه ماهيت جنسي براي عقول، معروفتر است و روش برهاني اين است كه از آنچه براي عقل شناخته شدهتر است آغاز كنيم و به سمت آنچه براي طبيعت اعرف است سير كنيم. كما اينكه معلّم اول در آغاز مباحث طبيعيات خود به اين نكته تصريح كرده است.
و ما همين مطلب را در محل خود پذيرفتهايم و به شرح آن ميپردازيم.
معروفيت، امري اضافي است
ما گفتيم كه نوع براي طبيعت، اعرف از جنس است و جنس براي عقل، اعرف از نوع است. ممكن است كسي بگويد: جنس فينفسه و به تعبير كتاب «بقياس الحق» نه در مقايسه با عارف، اعرف است.
شيخ(رحمه الله) ميفرمايد: معرفت يك امر نسبي است و به دو طرف (معروف و عارف) مربوط است و لذا معروفيت و اعرفيت بدون مقايسه با طرف ديگر يعني عارف اصلا معنايي ندارد. پس اگر ميخواهيم جنس را اعرف بناميم ميبايست آن را نسبت به عارفي بسنجيم. حال اين عارف يا ما هستيم يا موجود عاقل ديگري است و يا طبيعت كليه عالم است كه استعارتاً ميتوانيم طبايع انواع را كه مقصود بالاصاله طبيعتاند، براي آن، اعرف بدانيم.
حاصل آنكه: اعرفيت في نفسه يا بقياس الحق ـ كه برخي براي جنس مطرح كردهاند ـ بيمعناست.
اين فصل ـ چنانكه از عنوانش پيداست ـ براي بيان شرايط مقدمات برهان منعقد شده است. شيخ(رحمه الله) نخست روي همين مطلب تأكيد نمود و فرمود كه مقدمات ميبايست نسبت به نتيجه اعرف عندنا باشند و نيز بايستي تقدّم بالطبع داشته باشند چون سبب نتيجه محسوب ميشوند و علاوه بر اينها مقدمات ميبايست از قضاياي صادقه باشند تا نتيجه صادق بدهند، اين مطالب مناسب با عنوان فصل بود. به تدريج سخن شيح به مطالب ديگري كشيده شد و آن اينكه: چه نسبتي بين اقدميت بالطبع، اعرفيت عندنا و اعرفيت عند الطبيعه وجود دارد؟ در اين مطالب نكاتي به نظر ميرسد كه ذيلا به آنها اشاره ميكنيم:
الف ـ بحث اصلي منطقي در اينجا اين بود كه مقدّمات برهان نسبت به نتيجه تقدّم بالطبع