و يجوز أن يكون الأصغر من خواصِّ الأوسط الّتي يقتضيها الأوسطُ، ثم الأوسطُ علّة لحكم يقارن الأصغرَ. و أمّا كيف يكون الأكبر و الأصغر لازمين لشيء و ليس أحدُهما علّة تقتضي الآخرَ، فقد علمتَ الوجهَ فيه[1]. و أمّا قياسُ الأكبر من الأوسط فما علمتَ.
ترجمه
ممكن است كسي از رابطه و نسبتِ اصغر با اوسط در براهين سؤال كند؟ در جواب ميگوييم: اصغر ميتواند علّتِ اوسط باشد و آن را ذاتاً و بدون واسطه علّتي اقتضا كند، همانگونه كه هر نوعي بدون واسطه نسبت به خواص و آثار اوّليه خود اقتضا دارد.
امّا اوسط نسبت به ذاتِ اصغر عليت ندارد، بلكه فقط نسبت به پارهاي احكام و خواص كه تابع اوسط است عليت دارد. مثل اينكه «مساوي دو قائمه بودن زواياي مثلث» را حدّ وسط، و اصغر را «مثلث» قرار دهيم (و چنين فرض كنيم كه اين اوسط به مقتضاي ذاتِ مثلّث براي آن ثابت است) و اكبر را «نصف بودن زواياي مثلث نسبت به زواياي مربع» قرار دهيم.
و ممكن است اصغر از خواص و آثاري باشد كه اوسط اقتضا ميكند، و در عين حال، اوسطْ علتِ حكمي باشد كه همراه و مقارن با اصغر است. و اما اين موضوع كه اكبر و اصغر هر دو لازمه شيء واحد باشند و هيچيك نسبت به ديگري عليتي نداشته باشند، وجه آن قبلا دانسته شد، و نيز رابطه اوسط با اكبر همان است كه قبلا معلوم گشت.
رابطه اوسط و اصغر
تا كنون رابطه اوسط و اكبر بررسي شد و ديديم كه اوسط نسبت به اكبر گاهي علت است و گاهي معلول و گاهي اين دو متلازم هستند. و اما اصغر نسبت به اوسط ممكن است علت باشد و اين عليّت البته ممكن است عليّت خارجي نباشد بلكه از قبيل عليّت طبيعت و ماهيت نسبت به عوارض و لوازمش باشد.
[1] من أن هذا بحث فلسفي لا منطقي (اولا) و أنّ الشيء الواحد إذالم يكن بسيطاً محضاً يجوز له أكثر من لازم معلول له (ثانياً). حاشيه حضرت استاد جوادي آملي (مدظله).