و گاهي علم مكتسب به معنايي اخص از اين گفته ميشود و آن، تصديقِ حقّي است كه ازقياسي به دست آيد كه نتيجه ميدهد: فلان چيز كذاست و نيز موجب تصديق ديگري شود به اينكه آنچيز نميتواند كذا نباشد.
و روشن است كه بين اين دو تصديق فرق است، زيرا در نتايجي كه به صورت قضاياي مطلقه هستند ميدانيم كه موضوعْ محمول را دارد، اما در كنار اين، تصديقي نسبت به اينكه اين موضوع نميتواند اين محمول را نداشته باشد در كار نيست.
مگر اينكه قضيه مطلقه را شامل ضروريه ذاتيه با قيد «مادام الذات موجودة» و شامل ضروريه و صفيه با قيد «مادام الموضوع موجوداً علي ما وضع به»[1] و شامل قضيهاي كه هيچيك از اين دو ضرورت را ندارد، بدانيم، كه در صورت اخير علم به جهتِ ضرورتِ محمول براي موضوع، غير از علم به مطلقِ ثبوت محمول براي موضوع خواهد بود و لحاظ ضرورت، نظر و ملاحظهاي ثانوي محسوب ميشود.
پس علمي كه حقيقتاً «يقين» نام دارد آن است كه در آن باور داشته باشيم محمول براي موضوع ثابت است و نيز باور داشته باشيم كه امكان ندارد محمول براي موضوع ثابت نباشد و اين اعتقاد دوم هم هرگز زايل نشود.
بنابراين اگر به تصديقي ـ بدون اينكه تصديقِ دوم همراه باشد ـ يقين گقته شود، اين يقينِ غير دائم است، و يقيني است مربوط به يك وقت خاص[2].
يقين يعني چه؟
بحث پيرامون برهان است و چون در تعريف برهان كلمه يقين به كار ميرود: «البرهان قياس مؤتلف يقينيٌّ» شيخ(رحمه الله) درصدد توضيح معناي يقين برآمده است; و مقدمتاً به توضيح معناي علم مكتسب و وجوه كاربرد آن ميپردازد.
گاهي مراد ما از كلمه «علم» مطلق آگاهي و ادراك است كه هم شامل تصوّر ميشود و هم شامل تصديق. و مراد از علم مكتسب يا تصوّري است كه از تصوّر ديگر به دست آيد و يا تصديقي كه از تصديق ديگر حاصل آيد.
[1] به معناي «مادام الوصف العنواني» است. [2] نگاه كنيد به: اساسالاقتباس، ص361 ـ 360.