سابق، فيجب أَنْ تكونَ عندنا مبادئُ اُولي للتصوّر، و مبادئُ اُولي للتصديق. و لو أَنَّه كان كلُّ تعليم و تعلّم بعلم سابق ثمّ كان كلُّ علم بتعليم و تعلّم، لذهب الأَمرُ إلي غيرِ النهاية; فلم يكن تعليمٌ و تعلّمٌ.
بل لا محالةَ أَنْ يكونَ عندنا أمورٌ مصدَّقٌ بها بلاواسطة، و أمورٌ متصوّرةٌ بلا واسطة، و أَنْ تكونَ هي المبادئَ الاُولي للتصديق و التصور.
از آنجا كه روشن شد كيفيت تعليم و تعلّم ذهني چگونه است و بيان شد كه اين امر فقط از راه علمي سابق حاصل ميشود، پس بايستي يك رشته مبادي اوّليه تصوري داشته باشيم و يك رشته مبادي اوّليه تصديقي.
و اگر هر تعليم و تعلمي از راه علم و معرفتي پيشين باشد و هر علمي نيز از راه تعليم و تعلم به دست آيد، اين تسلسل تا بينهايت ادامه خواهد يافت و در اين صوردت اصلا تعليم و تعلمي صورت نميگيرد. پس بناچار بايستي ما يك دسته تصديقات بلاواسطه و يك دسته تصوّرات بلاواسطه داشته باشيم و همينها ميبايست مبادي اوليه تصديقات و تصورات ما باشند.
بر ماست كه اينك از مبادي تصديقي شروع كنيم و ابتداءً به مبادي تصديقات يقيني بپردازيم.
شباهت نظام علمي و نظام عيني
در يك تقسيم كلّي و فراگير، موجودات عالم به دو قسم واجب الوجود و ممكن الوجود تقسيم ميشوند. ميدانيم كه سلسله ممكنات نهايتاً بايستي به واجب الوجود ختم شود و اگر واجب الوجودي در رأس سلسله هستي نباشد، هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت.
همينطور در يك تقسيم كلّي و فراگير، علم نيز به دو قسم بديهي و نظري تقسيم ميشود و اين تقسيم هم در تصديقات راه دارد و هم در تصوّرات. سلسله علوم نظري ـ همچون سلسله ممكنات ـ حتماً بايستي به بديهيات ختم شود، در غير اين صورت هيچ علمي و بالتبع هيچ تعليم و تعلّمي صورت نخواهد گرفت. حكيم بهمنيار(رحمه الله) مينويسد: