نميدانيد كه زوج است. در تعليم اول ارسطو آمده است كه گروهي از اين اشكال پاسخي دادهاند كه نادرست است. آنها گفتهاند: ما هر «دو»يي را كه بدان معرفت داشته باشيم ميدانيم كه زوج است. امّا اين جواب نادرست است. چون آنچه ما ميدانيم اين است كه هر دويي كه موجود است ـ خواه شناخته شده باشد و خواه ناشناخته باشدـ زوج است.
بلكه جواب اشكال اين است كه: ما نگفته و نميگوييم كه هر دوي زوجي را ميشناسيم تا اگر دوي زوجي را نشناختيم حرف ما نقض شود. و نيز نميگوييم كه ما از دو تا بودن هر چيزي كه دوتاست خبر داريم و در نتيجه ميدانيم كه زوج است، بلكه حرف ما اين است: يا ميگوييم هر «دو»ي را كه بشناسيم ميدانيم كه زوج هم هست، و يا ميگوييم هر «دو»ي في الواقع ـ خواه ما آن را بشناسيم يا نه ـ زوج است. مدّعاي نخست هرگز به وسيله شبهه مذكور نقض نميشود و مدّعاي دوّم نيز يك شناخت و معرف كلي است كه يك جهل خاصّ و موردي با آن مناقض نيست، چون ما گرچه ندانيم كه آنچه در دست فلان شخص است زوج است يا نه؟ در عين حال علم ما به اينكه هر «دو» فينفسه زوج است همچنان ثابت است و باطل نخواهد شد، و امّا آنچه كه ما بدان جهل داريم در علم ما ـ بالقوه و نه بالفعل ـ داخل است، پس جهل بدان، جهل بالفعل نسبت به آنچه كه معلوم است، نخواهد بود.
و هنگامي كه براي ما روشن شود كه آنچه در دست وي است دوتاست و درهمين حال به ياد آوريم آنچه را از پيش ميدانستيم، در اين صورت پيمي بريم كه آچه در نزد اوست زوج است.
بنابراين مجهول ما غير از معلوم ما است. و چنين نيست كه اگر ندانيم فلانچيز زوج است يا نه ـ چراكه نميدانيم دوتاست يا نه ـ در اين صورت علم ما به اينكه «هر آنچه دوتاست زوج است» باطل شود، در همين مورد هم بالقوه ميدانيم كه آنچيز زوج است. بنابراين با جواب فوق، شبهه مذكور مرتفع ميشود.
اشكال نقضي در باب اكتساب علم
حاصل سخن شيخ اين بود كه ما وقتي علم به يك كلي پيدا ميكنيم اين علم به كلّي، بالقوه علم