ابلاغ پيامهاى خدا به مردم بود، اما امامت و حكومت بر مردم و وجوب اطاعت مردم از آن حضرت در امور دنيا ثابت نشده است! از اين رو درباره حضرت على(عليه السلام) نيز كه خليفه آن حضرت است، ثابت نيست. بنابراين گرچه حضرت على(عليه السلام) خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است، لكن چون بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها «ابلاغ» پيامهاى خداوند واجب بوده است، به همين دليل براى حضرت على(عليه السلام) نيز به عنوان خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) امرى بيش از اين ـ تبليغ دين ـ ثابت نيست! خلاصه، مسأله حكومت از مسأله تبليغ دين جدا است و خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه در روايات آمده فقط در امر تبليغ دين است!
شايد تعجب كنيد كه چگونه ممكن است در صدر اسلام چنين مسألهاى مطرح شده باشد؟! اما واقعيت اين است كه اتفاقاً پايه و اساس ماجراى سقيفه بر همين نظريه استوار بود. هنوز پيكر مبارك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به خاك سپرده نشده بود كه عدهاى در سقيفه جمع شدند تا براى امت، خليفه و امام تعيين كنند. معنى اين كار آن بود كه خدا و پيامبر فقط در امر دين دخالت مىكنند و مسأله رهبرى جامعه و حكومت چون مربوط به دين نيست، از اين رو خدا و پيامبر نيز چيزى در مورد آن نفرمودهاند و ما خود بايد در اين باره تصميم بگيريم! معناى اين كار، تفكيك دين از سياست بود و نطفه اين نظريه در سقيفه بسته شد.
اولين نظريه پرداز سكولاريزم در تاريخ اسلام
اولين نظريه پرداز سكولاريزم در تاريخ اسلام، معاويه بود. وى اين مسأله را در يكى از مكاتبات خود با اميرالمؤمنين(عليه السلام) مطرح كرده است.
در طول پنج سال حكومت حضرت على(عليه السلام) مكاتبات زيادى بين آن