عاليترين مرتبه محبت به خداوند اين است که انسان همه کمالات را از آن خدا بداند و وراي کمالات الاهي، کمال مستقلي را براي غيرخدا نشناسد. او بر اين باور ميباشد که هرجا کمالي هست از خداوند و پرتو و جلوهاي از کمالات بينهايت پروردگار است، نه اينکه براي غيرخداوند نيز مستقلاً کمالي بشناسد و آن را تابع کمال خدا بداند. اين مرتبه از معرفت و محبت به خدا گرچه در اشعار و ادبيات عرفاني ما زياد نمود و بروز يافته، اما با اين وصف فهم و درک آن بسيار دشوار است. در توضيح اين مرتبه عالي از معرفت خداوند و محبت به او که انسان وجود و همه کمالات را متعلق به خداوند ميداند و استقلالي براي غيرخداوند قائل نيست و ساير موجودات و کمالات آنها را مظاهر و پرتو کمالات بينهايت الاهي ميشناسد؛ بايد گفت:
موجودات امکاني مرکّب از ذات و صفات و داراي حيثيتهاي متعدد هستند. همچنانکه بين ذات و صفاتشان اختلاف و تمايز وجود دارد، صفاتشان نيز متمايز از يکديگر و متعدد هستند و محبت و علاقه ما به موجودات و افراد به جهت وجود پارهاي از صفاتي است که مورد پسند و خوشايند ما قرار گرفتهاند. وقتي ما مينگريم که کسي از صفت سخاوت برخوردار است، او را دوست ميداريم، گرچه ممکن است او داراي صفات ناپسندي باشد که از آن ناحيه محبت ما به او جلب نميگردد. آنگاه اگر آن شخص صفات سخاوت و يا هر صفت شايستهاي که محبت ما را برانگيخت از دست داد، محبت ما به او نيز زايل ميگردد، چون محبت و علاقه ما متوجه صفات و حيثيات افراد است نه ذات آنها. برخي به جهت داشتن جمال و زيبايي ظاهري مورد توجه و محبت ديگران قرار ميگيرند و وقتي آن جمال و زيبايي از بين برود، به تبع آن محبت و علاقه نيز زايل ميگردد، چون جمال و زيبايي غير از ذات است و آنچه متعلق محبت قرار گرفته بود جمال و زيبايي بود، نه ذات شخص زيبا. اما درباره خداوند تعدد