آري، محبت به خدا نبايد کمتر و يا مساوي با محبت به ديگران باشد و همواره بايد محبت به خدا بيشتر از محبت به غيرخدا باشد، تا آنجا که انسان حاضر باشد در راه خدا با دشمنان خداوند مبارزه کند و جانش را در مسير محبت و عشق به خداوند قرباني کند. تازه اين مرتبه از محبت، عاليترين مرتبه محبت به خداوند نيست، بلکه اندکي فراتر از حدّ نصاب محبّتي است که لازمه ايمان به خدا ميباشد. سپس به مرتبهاي ميرسيم که انسان حتي ميکوشد به خواست خداوند در حوزه مستحبات نيز عمل کند و اگر رفيق، همسر و يا فرزند انسان درخواستي از انسان داشتند که با دستور استحبابي خداوند تزاحم داشت، از صميم دل خواست خدا و تکليف مستحبي را بر خواست ديگران مقدم ميدارد. البته در مواردي خداوند از انسان درخواست ميکند که براي جلب رضايت ديگران و انجام درخواست آنها از انجام تکاليف غيرالزامي ديني صرفنظر کند. در اين موارد اگر انسان براي اعمال اراده و خواست الاهي درخواست شخصي ديگران را اجابت کرد و از انجام تکاليف غيرالزامي خودداري ورزيد، باز انگيزه الاهي و محبت او به خداوند او را به انجام درخواست غيرخدا واداشته و در اين صورت نيز محبت او به خداوند بر محبت به ديگران چيرگي دارد. براين اساس، در روايات فراواني وارد شده که اگر انسان روزه مستحبي گرفته بود و بر کسي وارد شد و ميزبان از او درخواست کرد که غذا تناول کند، اگر او براي جلب رضايت و خشنودي ميزبان روزه خود را افطار کرد، خداوند پاداشي فراتر از پاداش آن روزه مستحبي به او عنايت ميکند؛ و اين به جهت مقدم داشتن خواسته مؤمن بر خواسته و تکليف غيرالزامي خداوند است. در روايتي امام صادق(عليه السلام) ميفرمايند:مَنْ دَخَلَ عَلَى أَخِيهِ وَ هُوَ صَائِمٌ فَأَفْطَرَ عِنْدَهُ وَ لَمْ يُعْلِمْهُ بِصَوْمِهِ فَيَمُنَّ عَلَيْهِ کتَبَ اللَّهُ لَهُ صَوْمَ سَنَه،[1]«اگر شخص
[1] حر عاملي، وسائل الشيعه، ج10، باب8، ص152، ح13087.