تو مقصود مني، و تنها از شوق توست شببيداري و کمخوابي من، و لقاي تو نور ديدگانم، و مقام وصالت تنها آرزوي من است. شوق و اشتياق من بهسوي توست، و سرگشته و واله محبت تو و دلباخته هواي توام. خشنودي تو مقصد نهايي من است و به مشاهده تو سخت نيازمندم، و نعمت جِوار تو مطلوب من، و مقام قرب تو منتهاي خواهش من است، و حال مناجات با تو فرح و آرامش خاطر من است و دواي دردم و شفابخش دل سوزانم و تسکينبخش آتش درونم و زايل کننده غم و اندوهم نزد توست. پس در هنگام بيم و وحشت تنهايي مونس من باش، و از لغزشهايم درگذر، و زشتيهاي رفتارم را ببخش، و توبهام را بپذير و دعايم را اجابت کن و در برابر گناهان و لغزشها ياريگر و نگهبان من باش، و فقر و نيازم را برطرف ساز، و رشته اتّصالم به خود را قطع نگردان، و مرا از خود دور نساز، اي تو نعمت و بهشت و دنيا و آخرت من».
اوج نجواي روح شيدايي بنده واصل با معبود خويش
بخش پاياني مناجات با مغازله و معاشقه، آميخته است، و حضرت در نجواي رمزگون خود از خداوند ميخواهند که ايشان را در سلک پيشگامان طريق کمال و قرب خويش قرار دهد. بلکه منزلت و مقامي فراتر از آنان به ايشان عنايت کند و بيش از ديگران آن حضرت را بهمراتب عالي محبت و عرفان خويش نايل گرداند. آنگاه براي اينکه حال خود نسبت به معشوق و معبود را بيان کنند، پرده از راز دل شيدايي و اسير جلوات رحماني ميگشايند و ميفرمايند، خدايا همت[1] و علاقه و توجه من تنها به تو جلب
[1] «همت» در اينجا به معناي «همت» در فارسي که با پسوند «بلند» و «پست» ذکر ميگردد نيست، بلکه به معناي علاقه و ميل و عزم و اراده است.