در مورد قرض يک طرف بخشي از مالش را قرض ميدهد و ديگري آن قرض را دريافت ميکند تا بدان نيازش را تأمين کند. پس چه در مورد قرض و چه زکات و خمس، دريافت کننده انسان نيازمند است. اما خداوند براي ترغيب و تشويق مردم به قرض دادن به همديگر مجازاً خودش را دريافت کننده قرض معرفي ميکند و ميفرمايد: مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِيرَه وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛[1] «کيست که به خدا وام نيکويي دهد تا خدا آن را براي او چند برابر بيفزايد؟ و خدا [روزي را] تنگ و فراخ ميکند، و بازگشت شما بهسوي اوست».
مالک حقيقي همه هستي خداوند است و ما و آنچه در اختيار ماست از خداوند است و مالکيت ما بر سرمايه و داراييمان اعتباري است. حال وقتي ما مالمان را انفاق ميکنيم و يا آن را قرض ميدهيم، دريافت کننده آن شخصي است که نيازمند انفاق و يا قرض است. اما خداوند به جهت لطفي که به ما دارد، مجازاً خود را در حدّ انساني نيازمند تنزل ميدهد و ميفرمايد که در برابر قرضي که ميدهيد، چندين برابر در آخرت به شما ميبخشم، تا بدينوسيله اهميت کمک به ديگران و قرض دادن را براي ما روشن سازد و انگيزه انجام چنين کار خيري را در ما برانگيزاند.
رابطه تکويني عمل با جزا
اکثر بيانات قرآني و روايي درباره جزا، پاداش و کيفر رفتار بهگونهاي است که رابطه جعلي و قراردادي بين عمل صالح و پاداش نيکو و عمل بد و کيفر را به ذهن ميآورد. نظير قراردادي که بين موجر و مستأجر بسته ميشود و مستأجر در قبال منفعتي که از مال موجر ميبرد به او اجاره پرداخت ميکند، خداوند نيز در قبال کارهاي نيک بندگان به آنان پاداش عنايت ميکند. با اين تفاوت که پاداش و اجر اخروي بسيار فراتر از