حقيقت، چه ترکيب اتحادي، مانند ماهيت و وجود و چه ترکيب انضمامي، مانند آب گلآلود در ذات باريتعالي امکانپذير نيست، ذات و صفات الاهي فوق صفات و موصوفهاي معمولي است و صفات الاهي از سنخ صفات ساير موجودات که با موصوف خود ترکيب دارند و زايد بر آن هستند نميباشند. خداوند داراي همه کمالات و جامع جلال و جمال است، اما حقيقت جلال، جمال و کمالات خدا متعدد و متنوع نيست و هيچ نوع تعدّد و ترکيبي در ذات الهي وجود ندارد، و اين ما هستيم که در اثر انس با کثرتها و پراکندگيهاي وجودي براي خداي متعال هم حيثيتهاي مختلفي درنظر ميگيريم و مفاهيم زيادي را بهعنوان اسماء و صفات به او نسبت ميدهيم.
معناي فرار از خدا بهسوي خدا
برحسب آنچه ما از تجليات الهي و روابط خداوند با مخلوقات و از جمله با انسانها درک ميکنيم صفات ذاتي و فعلي مختلف و از جمله غضب و رضا را انتزاع ميکنيم و آن صفات در ذهن ما متمايز از هم ميباشند و از اين حيث ميگوييم: صفت رحمت غير از صفت غضب است، بر اين اساسْ حضرت ميفرمايند: خدايا من از سخط و غضبت به رضا و خشنوديات پناه آوردهام. اما پس از آن ميفرمايند: هارب منک اليک که فهم و توجيه آن دشوار است. شايد بشود در توجيه فرار از خدا بهسوي خدا گفت که انسان وقتي از کسي فرار ميکند به جايي ميرود که او آنجا نباشد و به غير او پناه ميبرد. وقتي ما خجالت ميکشيم با کسي روبهرو گرديم از او فاصله ميگيريم، يا براي اينکه از شر دشمن مصون بمانيم، جايي ميرويم که او به ما دسترسي نداشته باشد و اذيتش به ما نرسد. يا وقتي کسي مورد غضب حاکمي قرار گرفته و ميخواهد از شرش مصون بماند، ميتواند به حاکم ديگري پناه آورد. اما کسي که در حق خداوند کوتاهي کرده و از عذاب و قهر او ميگريزد، پناهگاهي جز خدا ندارد و هرجا برود