کسي که در تاريکي، در کوهستان، گام برميدارد و با سختي و رنج سنگلاخها، درهها و تپهها را پشت سر ميگذارد و پس از عبور از درهها و پيچوخمهاي فراوان کوهستان، ناگاه خود را در دشت گستردهاي مييابد و از دور نور خيرهکنندهاي را مشاهده ميکند و براي رسيدن به آن نور سر از پا نميشناسد و آن نور چنان بارقه اميد و شعفي در وجود او پديد ميآورد که سختيهاي راه را فراموش ميکند، حضرت نيز پس از توجه به عوامل خوف و آنچه باعث آتش قهر و عذاب الاهي ميگردد، دل را متوجه تجليات انوار ذات قدوس الهي ميکنند و با ابتهاج و شعف تمام، خدا را به آن تجليات و انوار قسم ميدهند که ايشان را به جوار و قرب خويش بار دهد و از نظرافکندن بهسوي خويش بهرهمند سازد. گويا در فراز پيشين مناجات وضعيت کسي معرفي ميشود که به نقايص و کوتاهيهاي خود واقف است، آنگاه صحنه فوقالعادهاي را فراروي خود ميبيند و خود را کنار اقيانوس رحمت بيکران الهي مييابد و به شوق و وجد ميآيد و آرزو ميکند که به آن اقيانوس بيکران رحمت متصل گردد و از تجليات انوار الاهي بهرهمند شود. او گرچه فاصله بين خويش و انوار تجليات ربوبي را بس زياد مييابد و عليالقاعده توجه به کاستيها و شرايطي که در آن به سر ميبرد او را از توقع زياد بازميدارد و به او گوشزد ميکند که درخور ظرفيتش آرزو و اميد خويش را مطرح سازد و به نيازهاي درخور شرايط خويش بينديشد، اما او نميتواند چشم از افقهاي متعالي کمال و تعالي بردارد و با همتي عالي و در افق کسي که از عاليترين ظرفيت وجودي برخوردار است، قرب و همجواري با معبود سرمدي و نگاه پياپي به جلوات او را آرزو و درخواست ميکند.
ناتواني انسان از درک حقايق متعالي
بيترديد معرفت تجليات و انوار ذات ربوبي از افق فهم ما خارج است و ما بهدليل