منحصر به بخش بسيار ناچيزى از جهان ماده است و گذشته از بىخبرى از جهان ماوراى ماده و قوانين حاكم بر آن، و چگونگى تأثير افعال و كردار اين عالم در سرنوشت جاودانى، يافتههاى پر هياهوى ما از همين عالم خاكى نيز ـ علىرغم ادعاهاى فراوان ـ در برابر آنچه خداىتعالى در اين جهان آفريده است نزديك صفر است؛ از اين رو همان گونه كه نمىتوان دستآوردهاى دانش امروز بشرى را با صد سال پيش مقايسه كرد، طبعاً مردمِ صد سالِ بعد نيز حاضر نيستند سطح دانش خود را با دانستههاى امروز ما قياس كنند، و همان گونه كه امروز با روشن شدن افقهاى تازه علمى، بطلان يا دست كم نقص بسيارى از امور قطعى آن دوران واضح شده، همين سرنوشت در انتظار ادعاهاى انديشمندانه دانشوران اين نسل نيز هست.
بنابراين، مصلحت بشر در هميشه تاريخ يك مطلب بيش نيست، و آن «ارتباط با خالق هستى از طريق بندگان برگزيده او» و كسب معارف بسيار بلندى است كه از زلال پاك و گواراى وحى سرچشمه مىگيرد. در اين صورت، ضمن پيشگيرى از بيمارى خطرناك تكبر و خودبرتربينى، انسان با نشاط و بالندگى فوقالعادهاى كه در پرتو ايمان راستين به پديد آورنده هستى دريافت كرده، در بسترى مناسب براى كسب درجات بالاتر قرار خواهد گرفت.
[1] علت نصبِ «النارَ» و «العارَ»، مفعولِ فعلِ محذوف بودن است. گويا اينگونه بوده است: اختارُ النارَ ولا اختارُ العارَ: (در صورت مخيّر بودن بين آتش جهنم و عار و ننگ دنيا) آتش را برمىگزينيم؛ ولى ننگ را اختيار نمىكنم. همان گونه كه مفعول بىواسطه در فارسى با «را» مشخص مىشود، در عربى با نصب است و علامت نصب گاهى فتحه است. [2] برگرداندنِ چيزى را گويند. «اكفأت و كَفَّأتُ الشيء: قلَّبتُه». مقاييس اللغه، ج 5، ص 189.