به صداقت نيّت ما و برحق بودن تشيع اذعان كنند، و يا دست كم بستر مناسبى براى حركتشان به اين سوى، و سرانجام بهرهمندى از نسيم رحمت آلالبيت(عليهم السلام) گسترده شود.
نقش رهبرى الاهى
أَلاَ وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ[1] أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَثَلَمْتُمْ[2] حِصْنَ اللهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ[3] عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الاُْمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الاُْلْفَةِ، الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَيَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَة لاَ يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لاَِنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَن وَأَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر[4]؛ آگاه باشيد شما از (تمسك به) ريسمان فرمانبردارى (امام منصوب از سوى خداى تعالى) دست شسته، و با (روى آوردن به) رسوم و آداب جاهليت، دژ مستحكم و استوارى را كه خداوند برايتان برپا نموده بود، دچار رخنه و
[1] نَفضَ ينفُضُ، در مورد تكان دادن چيزى براى از بين بردن غبار و امثال آن به كار مىرود. لسان العرب، ج 14، ص 239.
البته بر هم زدن دستها به اين منظور، حاكى از پايان كار است و در اينجا مقصود، بيان بىتوجهى آنان به فرمان مطاع حجت خدا(عليه السلام) و پيمانشكنىهايى است كه در خطبه شقشقيه (خطبه سوم) مشروحاً بيان شده است.
[2] ثلمة، خلل و رخنه را گويند (مقاييس اللغه، ج 1، ص 384)، نظير حديث معروف: «اذا مات العالم ثُلِمَ (به صيغه مجهول) في الاسلام ثلمة لا يسدّها شىء...». بحارالانوار، ج 2، ص 43. به نقل از محاسن برقى؛ نظير بحارالانوار، ج 2، ص 17 و 44؛ ج 1، ص 22 و ج 82، ص 171 و 177. [3] مَنّ، در اصلِ لغت، احسان به فردى را گويند كه انتظار پاداش از وى نباشد: «الإحسانُ الذي تمنّ على من لا يَسْتَثِيبُهُ والمِنَّة، الاسم. والله المنّان علينا...». العين، ج 8، ص 374. [4] خَطَر: بلندى مقام و شرافت، خطِر: كسى يا چيزى كه داراى چنين مقامى باشد. همان، ص 187.