ضَبٍّ[1] لَدَخَلْتُمُوهُ...؛[2] از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: شما دقيقاً همان (روشِ) امتهاى گذشته را به همان اندازه و وجب به وجب (در پيش) خواهيد گرفت؛ حتى اگر يكى از آنان در سوراخ سوسمارى وارد شده بود، شما نيز وارد خواهيد شد.
همان گونه كه گفتيم با توجه به تشابه امتها، امام(عليه السلام) با ذكر نقاط ضعف آنان براى پندآموزى، به تأمّل بر پيامدهاى آن و پرهيز از آن عوامل راهنمايى فرمودند. روزگار سياهى را يادآور شدند كه آنان به سبب تفرقه و تشتّت به آن دچار بودند و اين در حالى بود كه پيش از آن، وحدت و صميميتْ عامل پيشرفت و تعالى آنها بود؛ ولى آنگاه كه در اثر تكبر و خودبرتربينى، روح صفا و صميميت از ميان آنها رخت بربست، پراكندگى و اختلافشان باعث پيدايش زمينه سلطه ستمگران ايران و روم بر آنها شد[3]
[1] سوسمار. [2] بحارالانوار، ج 28، ص 8، باب افتراق الامة بعد النبي(صلى الله عليه وآله). در پاورقى همان صفحه به منابع غير شيعه ذيل اشاره شده است: صحيح بخارى، باب 50 از كتابالانبياء؛ باب 14 از كتاب الاعتصام؛ صحيح مسلم، حديث 6؛ كتاب العلم سنن ابن ماجه؛ باب 17 از كتاب الفتن؛ مسند امام احمد بن حنبل، ج 2، ص 325، 327، 336، 367، 450، 511 و 527 و ج 3، ص 84، 89 و 94. [3] به گفته عهد عتيق پس از رحلت حضرت سليمان ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ ده سبط از اسباط دوازدهگانه بنىاسرائيل از فرمانِ فرزند حضرت «رحُبعام» سر باز زدند و حكومت مستقلى به رهبرى «يرُبعام بن ناباط» تشكيل دادند. دو سبط «يهودا» و «بنيامين» در سرزمينى به نام «يهودا» كه شامل شهر اورشليم (قدس) مىشد، مستقر شدند. تجزيه سرزمين بنىاسرائيل به دو كشور «يهودا» به فرمانروايى «رحبعام» در جنوب، و «اسرائيل» به زعامت «يرُبعام» در شمال، و همچنين ترويج گناه و فساد به دست پادشاهان، زمينه ضعف و تيرهبختى آنان را فراهم آورد.
در سال 587 پيش از ميلاد، پادشاه بابِل به نام بُخْتُنَصَّرْ (در اصل نِبوكَة نَصَّر بوده و در منابع اسلامى بُخْتُنَصَّرْ گفته شده و در منابع دست دوم به اشتباه بختالنصر مىنويسند) به اورشليم حمله كرد و عدهاى از بنىاسرائيل را به اسارت گرفت. همين امر پراكندگى آنان را در خاورميانه و ديگر سرزمينها در پى داشت. سرانجام با فتح بابِل به دست «كورش» بنيانگذار هخامنشيان، يهود آزاد شده و اجازه بازگشت به سرزمين خود را يافتند. كورش با اعلاميه آزادى يهود در سال 538 پيش از ميلاد، محبوبيت فراوانى در ميان آنان كسب كرد.
پس از حدود شش قرن، يعنى در سال 70 ميلادى «تيتوس» شاهزاده رومى، «اورشليم» را ويران و عدهاى را كشت. ديوار غربى شهر كه هنوز باقى است، به مناسبت سوگوارى يهود نزد آن، «ديوار ندبه» ناميده شده و مسلمانان آن را «حائط البُراق» مىخوانند. از آن پس آنان در كشورهاى مجاور اروپا و افريقاى شمالى پراكنده شدند. اين وضعيت به عبرى «گالوت» به معناى جَلاى وطن خوانده مىشود (و مراد از رأس الجالوت هم در منابع ما، رئيسِ گالوت است). همچنين مناطق پراكندگى آنها به يونانى «دياسپورا» (يعنى پراكندگى) گفته مىشود.
با گذشت زمان، عدهاى از آنان «مدينه منوره» را كه يثرب ناميده مىشد، به عنوان محل سكونت برگزيدند. و بر اساس منابع اسلامى انگيزه ايشان انتظار مقدم رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و بعثت آن بزرگوار بوده است. پيامبر عظيمالشأنى كه طبق آيه 146 سوره مباركه بقره، كاملا مورد شناسايى اهل كتاب بودهاند: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ».
چند سال پس از رحلت رسول مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله) مسلمانها «قدس» را با مذاكره از مسيحيان تحويل گرفتند و به نوشته طبرى (در حوادث قرن پانزده هجرى)، متعهد شدند هيچ گاه اجازه سكونت به يهود ندهند. (تلخيص از كتاب آشنايى با اديان بزرگ، ص 89 ـ 92).
مرحوم طبرسى پس از تفسير آيات 4 ـ 6 سوره اسراء به بيان داستان بنىاسرائيل و ارتكاب دو مرتبه فسادى كه در اين آيات به آن اشاره شده است، پرداخته و اقوال متعددى در اين زمينه نقل فرمودهاند. مجمعالبيان، ج 5 و 6، ص 616 ـ 617.
مرحوم علامه طباطبايى نيز در حاشيه تفسير آيات 83 ـ 98 سوره كهف در مورد انطباق «ذِى القَرْنَين» بر «كورش» و ارتباط آن با داستان بنىاسرائيل تحقيق زيبايى ارائه فرمودهاند. الميزان، ج 13، ص 381 ـ 395.
همچنين مرحوم ميرزا حبيبالله خويى در شرح و توضيح زيباى خود بر اين خطبه، در مورد داستان مذكور ضمن نقل حديثى از كمالالدين مرحوم صدوق (ص 224، حديث 20) نكاتى را افاده فرمودهاند (منهاج البراعه، ج 11، ص 402 ـ 407) البته مرحوم صدوق (متوفاى 381) در ص 393 ـ 406 همان كتاب احاديثى در مورد ذىالقرنين نقل كردهاند.